آدم با آن مقامى که خدا در آیات سوره مبارکه بقره براى او بیان میکند مقام والایى از نظر معرفت و تقوا داشت، او نماینده خدا در زمین بود، معلم فرشتگان بود، او مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید، این آدم با این امتیازات مسلماً گناه نمىکند، بعلاوه مىدانیم او پیامبر بود و هر پیامبرى معصوم است.
- – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – -
پس شیطان آن دو را به لغزش انداخت و آنان را از باغى که در آن بودند، خارج ساخت و (در این هنگام به آنها) گفتیم: فرود آیید در حالى که بعضى شما دشمن برخى دیگر است و براى شما در زمین قرارگاه و تا وقتى معیّن بهره و برخوردارى است.
گناه آدم چه بود؟
روشن است آدم با آن مقامى که خدا در آیات قبلی سوره مبارکه بقره براى او بیان کرد مقام والایى از نظر معرفت و تقوا داشت، او نماینده خدا در زمین بود، معلم فرشتگان بود، او مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید، این آدم با این امتیازات مسلماً گناه نمىکند، بعلاوه مىدانیم او پیامبر بود و هر پیامبرى معصوم است.
لذا این سؤال مطرح مىشود آنچه از آدم سر زد چه بود؟
در اینجا سه تفسیر وجود دارد که مکمل یکدیگرند:
۱- آنچه آدم مرتکب شد” ترک اولى” و یا به عبارت دیگر” گناه نسبى” بود نه” گناه مطلق”.
گناه مطلق گناهانى است که از هر کس سر زند گناه است و درخور مجازات (مانند شرک و کفر و ظلم و تجاوز) و گناه نسبى آن است که گاه بعضى اعمال مباح و یا حتى مستحبّ درخور مقام افراد بزرگ نیست، آنها باید از این اعمال چشم بپوشند، و به کار مهمتر پردازند، در غیر این صورت ترک اولى کردهاند، برای مثال نمازى را که ما مىخوانیم قسمتى از آن با حضور قلب و قسمتى بى حضور قلب مىگذرد درخورشان ما است، این نماز هرگز درخور مقام شخصى همچون پیامبر و على (علیهماالسلام) نیست، او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد، و اگر غیر این کند حرامى مرتکب نشده اما ترک اولى کرده است.
آدم نیز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند براى او ممنوع نبود بلکه” مکروه” بود.
۲- نهى خداوند در اینجا نهى ارشادى است، یعنى همانند دستور طبیب که مىگوید: فلان غذا را نخور که بیمار مىشوى، خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخورى از بهشت بیرون خواهى رفت، و به درد و رنج خواهى افتاد، بنا بر این آدم مخالفت فرمان خدا نکرد، بلکه مخالفت نهى ارشادى کرد.۳- اساساً بهشت جاى تکلیف نبود بلکه دورانى بود براى آزمایش و آمادگى آدم براى آمدن در روى زمین و این نهى تنها جنبه آزمایشى داشت.
مقصود از شیطان در قرآن چیست؟
کلمه” شیطان” از ماده” شطن” گرفته شده، و” شاطن” به معنى” خبیث و پست” آمده است و شیطان به موجود سرکش و متمرد اطلاق مىشود، اعم از انسان و یا جن و یا جنبندگان دیگر، و به معنى روح شریر و دور از حق، نیز آمده است، که در حقیقت همه اینها به یک قدر مشترک بازگشت مىکنند.
البته باید ذکر کنیم که ” شیطان” اسم عام (اسم جنس) است، در حالى که” ابلیس” اسم خاص (علم) مىباشد، و به عبارت دیگر” شیطان” به هر موجود موذى و منحرف کننده و طاغى و سرکش، خواه انسانى یا غیر انسانى مىگویند، و ابلیس نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است.
از موارد استعمال این کلمه در قرآن نیز بر مىآید که شیطان به موجود موذى و مضر گفته مىشود، موجودى که از راه راست بر کنار بوده و در صدد آزار دیگران است، موجودى که سعى مىکند ایجاد دودستگى نماید، و اختلاف و فساد به راه اندازد، چنان که مىخوانیم:
” إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ …،”:
” شیطان مىخواهد بین شما دشمنى و بغض و کینه ایجاد کند …” (مائده: ۹۱)
با توجه به اینکه کلمه” یرید” فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد حاکى از این معنى است که این اراده، اراده همیشگى شیطان است.
و از طرفى مىبینیم که در قرآن نیز شیطان به موجود خاصى اطلاق نشده، بلکه حتى به انسانهای شرور و مفسد نیز اطلاق گردیده است. آنجا که مىخوانیم:
” وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ” ؛” بدینگونه ما براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انسانى و یا جن قرار دادیم” (انعام: ۱۱۲)
و اینکه به ابلیس هم شیطان اطلاق شده بخاطر فساد و شرارتى است که در او وجود دارد.
علاوه بر اینها گاهى کلمه شیطان بر” میکربها” نیز اطلاق شده به عنوان نمونه امیر مؤمنان (علیه السلام) مىفرمایند: لا تشربوا الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته، فان الشیطان یقعد على العروة و الثلمة “:” از قسمت شکسته و طرف دستگیره ظرف، آب نخورید، زیرا شیطان بر روى دستگیره و قسمت شکسته شده ظرف مىنشیند” (کافى جلد ۶ کتاب الاطعمة و الاشربة، باب الاوانى)
و نیز امام صادق (علیه السلام) مىفرماید:” و لا یشرب من اذن الکوز، و لا من کسره ان کان فیه فانه مشرب الشیاطین ” (کافى جلد ۶ کتاب الاطعمة و الاشربة، باب الاوانى )” از دستگیره و قسمت شکسته کوزه آب مخورید که جایگاه آشامیدن شیطانها است”.
از قول پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مىخوانیم:” موهاى شارب (سبیل) خویش را بلند مگذارید، زیرا شیطان آن را محیط امن براى زندگى خویش قرار مىدهد، و در آنجا پنهان مىگردد” (کافى جلد ۶ کتاب الاطعمة و الاشربة، باب الاوانى) به این ترتیب روشن شد که یکى از معانى شیطان میکربهاى زیانبخش و مضر است.
ولى بدیهى است منظور این نیست که: شیطان در همه جا به این معنى باشد، بلکه منظور این است که: شیطان معانى مختلفى دارد، که یکى از مصداقهاى روشن آن” ابلیس” و لشکریان و اعوان او است: و مصداق دیگر آن انسانهاى مفسد و منحرف کننده، و احیانا در پارهاى از موارد به معنى میکربهاى موذى آمده است.
چرا خدا شیطان را آفرید؟
بسیارى مىپرسند شیطان که موجود اغواگرى است اصلا چرا آفریده شد و فلسفه وجود او چیست؟! در پاسخ مىگوئیم:
اولا: خداوند شیطان را، شیطان نیافرید، به این دلیل که سالها همنشین فرشتگان و بر فطرت پاک بود، ولى بعد از آزادى خود سوء استفاده کرد و بناى طغیان و سرکشى گذارد، پس او در آغاز پاک آفریده شد و انحرافش بر اثر خواست خودش بود.
ثانیا: از نظر سازمان آفرینش وجود شیطان براى افراد با ایمان و آنها که مىخواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست، بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها است، چرا که پیشرفت و ترقى و تکامل، همواره در میان تضادها صورت مىگیرد.
به عبارت روشنتر: انسان تا در برابر دشمن نیرومندى قرار نگیرد هرگز نیروها و نبوغ خود را بسیج نمىکند و بکار نمىاندازد، همین وجود دشمن نیرومند سبب تحرک و جنبش هر چه بیشتر انسان و در نتیجه ترقى و تکامل او مىشود. یکى از فلاسفه بزرگ تاریخ معاصر” تواینبى” مىگوید: “هیچ تمدن درخشانى در جهان پیدا نشد، مگر این که، ملتى مورد هجوم یک نیروى خارجى قرار گرفت و بر اثر این تهاجم نبوغ و استعداد خود را بکار انداخت و آن چنان تمدن درخشانى را پىریزى کرد”.
پیامهای آیه:
۱ ـ خطر شیطان، براى بزرگان نیز هست. او به سراغ آدم و حوّا آمد. «فَأَزَلَّهُمَا»
۲ـ شیطان، دشمن دیرینهى نسل بشر است. زیرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت. «فَأَزَلَّهُمَا»
۳ـ انسان به خودى خود، جایز الخطا و وسوسهپذیر است. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ»
۴ـ هر انسانى به خاطر استعدادها و لیاقتهایى که دارد بهشتى است، ولى خلافها او را سقوط مىدهد. «فَأَخْرَجَهُما۵
۵ ـ از نافرمانى خداوند و عواقب تلخ وسوسههاى ابلیس، عبرت بگیریم. تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهى و محرومیّت از آنهاست. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ») ( «فَأَخْرَجَهُما»)
۶ـ زندگى دنیا، موقّتى است. «إِلى حِینٍ»