بیمارستان با ناصر خان مشورت کردم
در عرض 48 ساعت برایم رواديد اروپا گرفتند. سریع به تهران آمده و راهي بیمارستان کسری شدم. اولین بار بود که ناصرخان به صورت جدی بستری شده بود. حتی با گل رفتم كه گفت، گل را ببر بیرون چون كه برایم خوب نیست. 20 دقیقه با ناصرخان صحبت کردم. ناصرخان هم دانشگاهی پدرم بود. خانمش، هم دانشگاهی مادرم بودند. در مدرسه عالی ترجمه هم دانشگاهی بودند. بابای من خودش در تأمین بود و ورزش میکرد. از طريق والدينم مرا میشناخت. گفتم، ناصرخان این آدم، آدم درست و حسابی نیست و فقط به اعتبار شما آمدم. گفت، پولی که اینجا میگیرم، شاید در ليگ دسته اول ایران هم میرفتم، میگرفتم. اكنون تجربه و فضای جدیدي وجود دارد. تو هم این کار را انجام بده. بد نیست. سه ماه اول که ناصرخان سر حال بود، حقوقم را میگرفتم كه 3 تا 4 هزار یورو بود. بازی هم میکردم. اما برگهای که در دوبی امضا کردیم، هیچ وقت به من نداد.
* خشایار سلطان چاپلوسی بود
وقتی رواديد سه ماهه من داشت تمام میشد، باید تبدیل میکردند به اقامت يك ساله. در این 3 ماه، خیلی اعتمادم را به خودش جلب کرد چون هر جور تعهدی را كه داشت، عمل کرد. مرا با خودش بيرون میبرد و داداش صدایم می کرد. ماشین خودش را در اختیارم میگذاشت. ناصرخان آنجا میآمد؛ اما به دليل بيماري، نمیتوانست زياد بماند. وقتي كسي سه ماه در کشور خارجی به تو محبت می کند، اعتمادت به او جلب میشود. خشايار محسني مدام میگفت، در فوتبال سرم کلاه نمیرود؛ اما در رفاقت سرم کلاه میرود و دم از رفاقت میزد. مي گفت، بچه جنوب تهرانم و اروپایی نیستم.
* بازیکنانی که پول نداشتند حتی نان بخرند
بازیکن خارجی که به استيل آذين آورد، حتی پول نداشتن نان بخرند. یک روز که با تیم به رستوران رفتيم، از آنجا نان برداشتند و در کیفشان گذاشتند. حتي از گرسنگی سر تمرین گریه می کردند. فرهاد کاظمی نفری 500 هزار تومان به آنها میداد تا چیزی بخرند و بخورند. همین وضع را هم در اسلواکی به چشم خودم دیدم.
همان روزی که از من آزمایش میگرفتند، چهار تا کاغذ گذاشت جلوی من و گفت فرم مهاجرت و مجوز کار است. اين برگه ها به زبان اسلواکی بود چون انگلیسی من خوب بود و نمی توانست سرم کلاه بگذارد. گفتم منم امضا نمیکنم و بايد بدانم چه چيزي در آن نوشته شده است. دوباره حرفهای خودش را زد كه اعتماد کن و فلان کن و سه ماه است که اینجایی و من از داداشم بیشتر به تو رسیدم. پیشرفت کنی برای من بهتر است. گفته ام ایران بازیهای تو را پخش مستقیم نشان بدهند. نود گلهای تو را نشان بدهد. ناصرخان اینجاست. به من اعتماد نداری، به ایشان که داری؟ گفت همین الان امضا نکنی، باید یک بار از اروپا بروی و دوباره برگردی که یک هفته را از دست میدهی. من نيز امضا کردم. چند روز بعد رفتارش با من عوض شد و دیدم جوابهایم را سرسری میدهد. صحبت پول میکردم، قبلا میگفت، فعلا برو هزار تا را از شریکم آنتال بگیر و بقیه را چند روز دیگر میدهم. دیدم ديگر هیچکدام از این کارها را نمیکند. پایم را کردم در یک کفش که قراردادم را میخواهم. یک ماه، دو ماه نه حقوق داد و نه جواب درستي مي داد. رفتارش هم عوض شد. آزارم میداد. انگار میخواست سه ماه اول را که به من پول داد، تلافی کند.
* خشایار قراردادم را جعل کرد
وقتی قرارداد را امضا کردم، سربرگ نداشت. دیدم مدت قرارداد را به سه سال و نیم افزايش داده است. رقم قرارداد 500 یورو است كه قرار بود ماهيانه 4 هزار یورو باشد. پرسيدم، چرا 500 یورو شده؟ گفت، اینجا پول سیاه به تو میدهم. بنویسیم 4 هزار یورو که در ماه دو هزار یورو مالیات بدهم؟ پرسيدم، تاریخ را چرا زیاد کردی؟ گفت اینجا هیئت مدیره داریم. در صورتي كه هیئت مدیره، خودش و امام قلی بودند که مثل موم تو دستش بود. میخواست مربی ما را در اتریش تهدید کند، میگفت، هیئت مدیره میخواهد تو را اخراج کند؛ اما از توحمایت می کنم. بعد، با خنده میگفت، به این میگم هیئت مدیره میخواهد اخراجت کند؛ در حالی که با او بازی میکنم. می گفت، هیئت مدیره میگوید چطور یک ایرانی را آوردی و قرارداد 6 ماهه بستی. من سه ساله بستم ولی تو هروقت خواستی برو.
* بازیکنهای دیگر شرایط بدتر از من داشتند
بازیکنان دیگر خیلی شرایط بدتر از من داشتند. یک بازیکن ایرانی، زبان بلد نیست و نمي تواند کارهایش را هندل کند؛ اما خودم زبان بلد بودم و میرفتم بانک و کارهایم را میکردم. او آدم خطرناکی است و به هیچ چیز پایبند نیست. در پاتوق خیابان فرشته، حرف هايي مي زد كه بيان آنها نيز گناه كبيره است. سه شاهد دارم كه به خدا و پیغمبر توهین کرده است. لازم باشد مدارک کارهایش را خواهم گفت. این داستان برای من جنبه اعتقادی پیدا کرده است. برایم در مقابل ضربه اي كه خوردم، 40 میلیون چیزی نیست. من به خاطر لطمه ای که به من زد، همهجوره پای این داستان هستم.
پودر گیاهی ماریانا تنگ کننده واژن
----------------------