بخواب ای مرد بیچاره چنین آرام وآهسته
چه کرده همسرت باتو فتادی این چنین خسته
زبان حال خود برگو ،بگو از لنگه کفش زن
چرا برتو فرود آمدچوسنگی ازسوی دشمن
چنان بگرفته ای دربر دمی بر صندلی بنگر
نبوده جای تو اینجا که کردی پشت بر همسر
یقین همسر تورا میکشت براواینگونه کردی پشت
نمودی پشت برعالم زنان را هست عالم پشت
ببین با طعنه ولبخند مسلسل وار میگویند
به تندی یا به غرغر راه خود صدساله می پویند
تورا درچیب خود ناگه به آنی میکنند پنهان
مشو غافل ز مکراو مباش ایمن تو از آنان
انتظار سخته ببین.
من نمی ترسم
بابانترس
نقاشی بود