يأس و اميد تا حد زيادي مربوط به جهان بيني و نگرش انسان به نظام آفرينش است . کسي که به ماوراي طبيعت اعتقاد دارد و نظام خلقت را محدود به دنيا نمي پندارد ، در تاريک ترين لحظات زندگي نيز احساس تنهايي نمي کند ، زيرا هميشه خدا را در کنار خود مي يابد. انسان مؤمن با داشتن اين تکيه گاه مطمئن ، با خود مي گويد : هرگز به خود رها نشده ام و زحماتم بي نتيجه نخواهد ماند.
اما با تفکر و جهان بيني مادي و نگاه بدبينانه به طبيعت ، اصل و ريشه اميد به شدت آسيب مي بيند . استاد مطهري مي گويد : (اثر فلاسفه مادي که هميشه نظر بدبينانه به طبيعت داشته و دارند ، با توجه به اين که به اصل آفرينش معتقد نيستند و انسان را معلول تصادفات مي دانند ، چنين مي گويند که اين موجود اصولا شر جزء ذاتش است و از اولي که پا روي زمين گذارده شرارت کرده است و هم اکنون نيز موجودي شرور است ، در آينده نيز چنين خواهد بود. اميدي به اين موجود از نظر سعادت نيست. اينان هر گونه طرح اصلاحي را براي جامعه بشريت رد مي کنند و هيچ گونه اميدي نسبت به اصلاح او ندارند وقتي از آنان سؤال شود که پس به چه اميدي بايد زنده بود؟ مي گويند : اصلا نبايد زنده بود. اگر بشري به کمال نهايي و مرحله عالي خود برسد ، بايستي خودکشي کند و اين است اوج ترقي يک انسان که به اين مرحله برسد و درک کند که چيزي جز شرارت نيستاميدواري مانند صفات پسنديده ديگر ، اکتسابي است ؛ يعني بايد با تلاش و تمرين آن را به دست آورد. راه هايي که جوانه اميد را در دل آدمي مي کارد اگه انسان امیدوار باشه بزرگترین مشکلات حل خواهد شد واگر واقعا اراده کند و امیدوار باشد هیچ کاری غیر ممکن نیست حتی هستند بیماران لا علاجی که توانستند با زنده نگه داشتن امید در درونشان بر بیماری غلبه کنند و به زندگی عادی خود بر گردند و با خوشی زندگی کنند
پس بیایید هر گز امیدمان را نا امید نکنیم
و امیدوار زندگی کنیم و سعادتمند باشیم