مشاوره تلفنی درمان بیماری ها متخصص گیاهان دارویی و طب سنتی حکیم محمد صدیقی

– 09120580638-02165114469–09155077358 – 

مشاوره طب سنتی انلاین در تلگرام

ایدی پاسخگو سوالات پزشکی  @Kh_sedighi
    کانال طب سنتی
https://telegram.me/atarishahjahan

و درمان تمام بیماری ها در طب سنتی و گیاهان داروی

مشاوره 09120580638 - 09155077358

از جمله درمان های:

جنسی+ چاقی و لاغری+دیابت+الزایمر+نازایی+سنگ کلیه+لک های صورت

+سردرد های شدید+دیسک کمر و رگ سیاتیک+پوکی استخوان+تقویت کننده اعصاب،آرام بخش،تقویت کننده قلب،ضدانگل قوی،تصفیه کننده خون.

و درمان معده+درمان تقویت حافظه+درمان یائسگی+درمان...

√ رفع سنگ کلیه.سنگ مثانه.سنگ کیسه صفرا
درمان عفونت و کیستها
√درمان سردرد های میگرنی و سینوزیتی
√درمان بیماری های قلبی و عروقی وتصلب شرائین و واریس
√ درمان آسم و تنگی نفس
√درمان گیاهی مغز و اعصاب و ضد افسردگی
√درمان بیماری پوستی و اگزما
√درمان درد مفاصل و استخوانی و عضلات
سیاتیک رفع ورم عضلات و نقرص 
√رفع بواسیر و شقاق مقعد،سندروم روده،رفع یبوست و اسهال
√رفع ورم معده و روده،ضد نفخ،درمان سوهاضمه و گوارش
√درمان کاهش چربی خون،کلسترول خون،قند خون(دیابت)،فشار خون
√جلوگیری از ریزش مو و تحریک رشد مو سر و ابرو
√رفع پلاک میکروبی دندان و ضد التهاب لثه و حفره دهان
√درمان بیماری های دستگاه تناسلی(نازایی.و قاعده اور)
و درمان پروستات 
√افزایش شیر مادر،تسکین درد های قاعدگی و انواع بیماری زنان
√برطرف‌کردن بوهای نامطبوع بدن
√تقویت نیرو جنسی و بازگشت نیروی جوانی
√برطرف کردن کم خونی

+دمنوش های مفید+عرقیات مفید+ و هر بیماری دیگری..

درمان با گیاهان دارویی و طب سنتی
حکیم محمد صدیقی
تهران و کرج حضوری میتونید تشریف بیارید وشعبه گیلان رو هماهنگ کنید
شهرستان ویزیت تلفنی و ارسال ازمایشات
در تلگرام واتس اپ و سروش
  09120580638-02165114469–09155077358  
 
تنگ کننده واژن با دارو گیاهی ماریانا
کلیک کن روی لینک
حجم دهنده طب سنتی روغن خراطین
   
پودر گیاهی چربی سوز و ضد اشتها 
 
    
درمان نازایی با گیاهان دارویی و طب سنتی
 
 

پودر گیاهی مارایا تنگ کننده واژن

تنگ کننده واژن گیاهی

 

برای اطلاعات بیشتر در مورد ماریانا طریقه خرید مصرف روی عکس کلیک کن 

 

 

 

عکس روغن خراطین حجم دهنده طب سنتی 

روغن خراطین

روغن خراطین

روغن خراطین الت تناسلی

روغن خراطین برای اقایان

برای اطلاعات بیشتر در مورد روغن خراطین روعکس بالا کلیک کن

 

یک دقیقه وقت بزار و متن بالا رو مطالعه کن

 
 
I-love - 59
loading...

I-love

I-love

مرد هزار چهره كه ميگن همينه!!!!

تو سوخت كه سهيمه!!!

تو فوتبال سهيمه!!!

تو راهنمايي رانندگي سهيمه!!!

مرد هزار چهره

I-love بازدید : 250 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل
مردم را ببيند خودش را در جايي مخٿي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از
كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غرولند مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم ندارد
حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط بر نمي داشت . نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد.
بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرارداد. ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در ان يادداشت نوشته بود : " هر سد و مانعي مي تواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد .

مردي در نمايشگاهي گلدان مي فروخت . زني نزديك شد و اجناس او را بررسي كرد . بعضي ها بدون تزيين بودند، اما بعضي ها هم طرحهاي ظريفي داشتند
زن قيمت گلدانها را پرسيد و شگفت زده دريافت كه قيمت همه آنها يكي است او پرسيد:چرا گلدانهاي نقش دار و گلدانهاي ساده يك قيمت هستند ؟چرا براي گلداني كه وقت و زحمت بيشتري برده است ، همان پول گلدان ساده را مي گيري؟فروشنده گفت: من هنرمندم .
قيمت گلداني را كه ساخته ام مي گيرم. زيبايي رايگان است
چند قورباغه از جنگلي عبور مي کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عميقي افتادند.
بقيه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و و قتي ديدند که گودال چقدر عميق است به دو قورباغه ديگر گفتند :
ديگر چاره ايي نيست .شما به زودي خواهيد مرد .
دو قورباغه حرفهاي آنها را نشنيده گرفتند و با
تمام توانشان کوشيدند تا از گودال خارج شوند.
اما قورباغه هاي ديگر دائما به آنها مي گفتند که دست از تلاش برداريد چون نمي توانيد از گودال خارج شويد ?
به زودي خواهيد مرد . بالاخره يکي از قورباغه ها تسليم گفته هاي ديگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت .
او بي درنگ به ته گودال پرتاب شد و مرد.
اما قورباغه ديگر با حداکثر توانش براي بيرون آمدن از گودال تلاش مي کرد .
بقيه قورباغه ها فرياد مي زدند که دست از تلاش بردار ?
اما او با توان بيشتري براي بيرون آمدن از گودال تلاش مي کرد و بالاخره از گودال خارج شد.
وقتي از گودال بيرون آمد بقيه قورباغه ها از او پرسيدند : مگر تو حرفهاي ما را نشنيدي ؟
معلوم شد که قورباغه ناشنوا است و در واقع او در تمام راه فکر مي کرده که ديگران او را تشويق مي کنند

I-love بازدید : 357 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

تعدادی مرد در رخت كن یك باشگاه گلف هستند ... .
موبایل یكی از آنها زنگ می زند ,مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیكر می گذارد و شروع به صحبت می كند.
همه ساكت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند !
مرد: بله بفرمایید ...
زن: سلام عزیزم!... منم!... باشگاه هستی؟
مرد:سلام بله باشگاه هستم.
زن: من الان توی فروشگاهم یك كت چرمی خیلی شیك دیدم فقط هزار دلاره میشه بخرم؟
مرد: آره اگه خیلی خوشت اومده بخر . زن:می دونی از كنار نمایشگاه ماشین هم كه رد میشدم دیدم اون مرسدس بنزی كه خیلی دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خیلی دلم میخواد یكی از اون ها رو داشته باشم ...
مرد:چنده؟
زن:شصت هزار دلار!!!
مرد:باشه اما با این قیمتی كه داره باید مطمئن بشی كه همه چیزش رو به راهه !!! زن: آخ مرسی یه چیز دیگه هم مونده اون خونه ای كه پارسال ازش خوشم میومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره !!! مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه میتونی بخرش !
زن: باشه بعدا می بینمت خیلی دوست دارم .
مرد:خداحافظ عزیزم...

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد

این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...

.....................

حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟؟؟!!!


I-love بازدید : 260 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه می‌رفت.

هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.

راننده گفت: “نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم” .

چرچیل از علاقه‌ی این فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.

راننده با دیدن اسکناس گفت: “گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم این‌جا منتظر می‌مانم!”

I-love بازدید : 252 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

یه روزی یه مرده نشسته بوده و داشته روزنامه اش رو می خونده که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه تو سرش!
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای
مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود!

I-love بازدید : 249 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.


برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد . ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد . کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید
چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.

I-love بازدید : 221 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

به غضنفر میگن اسب تندتر میتونه بدوه یا خر؟
میگه تعریف از خودم نباشه خر.
غضنفر رئیس فدراسیون شطرنج میشه ۵تا قانون میذاره
۱. اسب نمیتونه فیل رو بزنه چون فیل قویتره !
۲. خر هم باید بازی کنه !
۳.خر میتونه همه رو بزنه !
۴. هیچکی نمیتونه خر رو بزنه!
۵. اصلا خر شاهه !!!
قبض آب غضنفر زیاد میاد
به بچه هاش میگه ، فردا که رفتم پرینت آب رو گرفتم
معلوم میشه کی هی میره دستشویی !!
شب عروسی غضنفر بهش میگن بابات مُرد
میگه : حالا این مسخره بازیای بابامو ببینا !
غضنفر شب قبل از خواستگاری زنگ میزنه به دختره میگه :
الو ! سوالای فردای بابات رو نداری ؟؟
یارو خسیس تصادف کرده بود وسط خیابون نشسته بود میزد تو سرش می گفت ماشینم داغون شد! بدبخت شدم خاک تو سر شدم...افسر رفت بهش گفت بدبخت اینقد حرص ماشینتو میزنی نفهمدی دست چپت از مچ قطع شده...یارو یه نگاه به دستش کرد گف:یاحضرت عباس ساعتم......!

I-love بازدید : 257 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. بعد از آن شروع کرد به شکر کردن


مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت:اینکه دیگر شکر کردن ندارد.
ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!

روزی شخصی از ملا پرسید: ماه مفید تر است یا خورشید!؟ ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست!ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است

!

روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد.ملا به

خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده استدزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم. ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی!روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟
 

شبی ملانصرالدین خواب دید که کسی ۹ دینار به او می دهد، اما او اصرار می کند که ۱۰ دینار بدهد که عدد تمام باشد. در این وقت، از خواب بیدار شد و چیزی در دستش ندید. پشیمان شد و چشم هایش را بست و گفت: «باشد، همان ۹ دینار را بده، قبول دارم

I-love بازدید : 284 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

یاد آن روزهای کودکیم بخیر . من و هدی و عروسکها . چقدر بچه داشتیم و بعد ها نوه دار هم شدیم ! دخترم پردیس چقدر زیبا بود ، با آن چشمهای درشت سبز و موهای طلایی . حتی قشنگ تر از دختر هدی . دخترش اینقدر موهایش روشن بود که به سفیدی می زد . وقتی می خواستم لجش را در بیاورم می گفتم دختر تو پیر است و چقدر هم در کارم موفق بودم . خب آنوقتها نمی دانستم یک روز این رنگ هم مد خواهد شد !

دخترم با دختر هدی مدرسه می رفت . قدش بلند بود و میز آخر می نشست . برایش دفتر درست کرده بودم . پاک کن ها را بریده و قلم ها را شکسته بودم تا برایش لوازم التحریر درست کنم . مانتواش مثل مال خودم خاکستری بود و مقنعه اش سفید . درسهایش به اندازه درسهای خودم خوب بود و دستخطش هم مثلِ دستخط خودم ! بعدها که بزرگتر شد برایش لباس عروسی درست کردم . روی لباس توری سفیدش با آن دنباله بلند دامنش مروارید دوختم . موهای طلایی اش را بالا بستم و تور روی سرش انداختم . مختصر جهیزیه ای تهیه کردم وبدون داماد ! فرستادمش خانه بخت . بعد ها 3 بچه به دنیا آورد دو پسر و یک دختر .
دختر هدی هم عروس شد . با چه جهیزیه ای . بیا و ببین ! مادرش چیزی کم نگذاشته بود . گرچه بعدها از شوهرش طلاق گرفت ( چون مادرش با مادر داماد قهر کرده بود !) اما او هم مثل پردیس من 3 بچه داشت .
نوه هایمان با هم مدرسه می رفتند . باز هم دفتر و قلم و مدرسه .
آن روزها سوژه بازیهایمان همین چیزها بود . بازی کردن نقش مادر . مثل مادرها غذا پختن ، میهمانی گرفتن ، حمام کردن بچه ها ، دوخت و دوز . اما بعد ها همه چیز عوض شد . آن عروسکهای کمر باریک و قد بلند و زیبا که آمدند ( همان دخترهایم که از خارج برگشته بودند و اسمهایشان را درآنجا به آنا و جسیکا تغییر داده بودند ) دست به سیاه و سفید نمی زدند . همیشه جلوی آینه بودند . چقدر برای آن لباسهای زیبا و چکمه های بلندشان پز می دادند . هر جا می رفتند سگشان هم دنبالشان بود . اینقدر فیس و افاده داشتند که بازی کردن با آنها نمی چسبید . بنابراین خیلی زود دکوری شدند و برگشتند به همان خارجشان .
.
.
.
دوره عروسک بازی من تمام شد . اما عروسک ها روز به روز قشنگ تر و زیباتر شدند . خیلی هاشان چند دست لباس و آینه و شانه و ... داشتند . انها سمبل زیبایی و مد بودند . همه بچه ها دوست داشتند مثل آنها باشند
برای داشتن کیف و جا مدادی ودفتر با عکس آنها از هم سبقت می گرفتند . آن روزها می گفتند این عروسکهای کمر باریک نشانی از تهاجم فرهنگی است و من نمیفهمیدم یک عروسک چطور می تواند به فرهنگ یک کشور تهاجم کند .
اما حالا که می بینم یگانه هفت ساله نمی خواهد لباسهای تکراری بپوشد ، نیلوفر سه ساله وقتی می بیند مامانش که رفته آرایشگاه و از او قشنگتر شده ، قهر می کند و پریای چهار ساله می خواهد ناخن هایش را فرنچ کند ، می فهمم عروسک بازی کردن با عروسک بودن چه فرقی دارد .
حالا می فهمم وقتی که دکتر شریعتی می گفت " دخترهایمان را عروسک کردند و پسرهایمان را مترسک " یعنی چه .

پایان

I-love بازدید : 223 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

یارو با صورت رفته توی تیر چراغ برق ، نصف صورتش خراشیده شده ؟ برگشته میگه خیلی معلومه ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ فقط از ۱ کیلومتری معلوم نیست !

از دماغم داره خون میچکه و بدو بدو دارم میرم طرف دستمال کاغذی ! وسط راه جلومو سد کرده میگه چی شده ؟ خون میاد ؟ دستمال میخوای ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ شیر دماغم خراب شده دارم میرم لوله کش بیارم

رفته تو اتاق پروو لباس رو پوشیده ، اومده بیرون میگه میاد بهم ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ داره میره ، بدو تا فرار نکرده یه جور از دلش دربیار !
.

از گوگل سایت رو باز کردم ، نوشته آیا میخواهید وارد سایت شوید ! گفتم پـَـــ نــه پـَـــ مثل اینکه زنگو اشتباه زدم با طبقه بالایی کار دارم ، ببخشید دیگه تکرار نمیشه !
مامور آمار : شما فرزند خانواده هستید ؟ پـَـــ نــه پـَـــ من پدر خانواده ام ولی خیلی خوب موندم اصلا شکسته نشدم !
فامیلمون اومده خونمون میگه از وقتی بخاری گذاشتین خونتون اینقدر گرم شده ؟ گفتیم پـَـــ نــه پـَـــ از وقتی توی کانون فرهنگی آموزش ثبت نام کردیم !
.
کیف گرفتم دستم همسایه میگه داری میری دانشگاه ؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ داریم میرم مهد کودک امروز کلاس خمیربازی داریم !

I-love بازدید : 271 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

غضنفر رفته بوده چتربازی. موقع پرش از هواپیما، فرمانده بهش می گه: وقتی پریدی بیرون دكمه سبز می زنی چترت باز میشه، یك درصد اگر باز نشد، دگمه قرمز رو می زنی كه حتما چترت باز می شه. بعد وقتی رسیدی پایین یك جیپ هم پایین منتظرته كه می بردت پادگان. حالا بپر.

حتیاجه می گه 3 نفر می گن چرا 3 نفر ؟ میگه: یه نفر میره بالا نردبون ، لامپ رو میگیره .. دو نفر هم از پایین، نردبون رو میچرخوونن!!

یه نفر باباش می میره خیلی براش بی تابی می كرده. غضنفر می ره دلداریش بده. می گه ناپلئون رو می شناسی؟ بعد از این همه جنگ و فتوحات مرد. انیشتن رو می شناسی؟ بعد از این همه كشف و اختراع مرد. بابای تو كه هیچ گهی نبود تو اینقدر براش بی تابی می كنی!

از غضنفر می پرسن خواهرت دختر زائیده یا پسر؟ میگه به من اطلاع ندادن، هنوز نمی دونم دایی شدم یا خاله؟!

پلیس راهنماییی جلو غضنفر رو می گیره میگه: كارت ماشین، گواهینامه، معاینه فنی، بیمه... غضنفر میگه: چیكار كنم؟ جمله بسازم؟

غضنفر ?سال میره سربازی كارتشو كه میدن میگه: ای بابا اینو كه دارم گواهینامه میخوام!!!

غضنفر عقب عقب راه می رفته، ازش می پرسند: چرا اینجوری راه میری؟ میگه: آخه بچه‌ها میگن از پشت شبیه آلن دلونی!

غضنفر مست میكنه شنگول میشه گرگه میاد میخورتش.

از غضنفر می پرسن كه برای بستن یه لامپ به چند نفر ا

I-love بازدید : 249 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

روباهی موبایلی دید به دست گرفت و زود پرید زاغه از بالای درخت گفت پایین آنتن نمیده بده برات شماره بگیرم. روباه تا موبایل رو داد زاغ گفت: این بجای قالب پنیر سوم ابتدایی!

از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمم داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه یهو عمه صاف نشست گفت دِ نـَـه دِ تازه الان بهم ریختس!

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.
وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند. خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: لطفازشت
ترین شما مرا بکشد!

فردوسی حکیم بزرگ ایرانی که همه قبولش دارن میگه:

که پیش زنان هرگز راز مگوی ، چو گویی ، سخن بازیابی به کوی !

قبلنا باباها ٧ تا دختر شوهر می دادن همشون هم خوشبخت می شدند، الان: یه دختر را ٧ بار شوهر میدن آخرش برمی گرده خونه باباش

یه کشیشی داشته توی یه بیابون می رفته، میفته تو یه چاه. هی داد زد خدایا کمکم کن خدا کمکم کن.
یه ماشین آتش نشانی اومد، یه طناب انداخت و گفت طنابو بگیر بیا بالا.
کشیش گفت ولم کن فقط خدا باید کمکم کنه، خدا بهم کمک می کنه.
گفت طنابو بگیر بابا همینجا میمیریا. گفت نه خدا به من کمک می کنه.
کشیش میمیره میره اون دنیا به خدا میگه خدا من این همه به تو ایمان داشتم این همه عبادت کردم،
چرا کمکم نکردی؟ خدا بهش گفت آخه بی پدر و مادر، تو نگفتی ماشین آتش نشانی وسط بیابون چیکار میکنه

I-love بازدید : 246 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

در پی شوهر احمق تر


همسر من نه ز من دانش و دین می خواهد
نه سلوک خوش و حرف نمکین می خواهد


نه خداجویی مردان خدا می طلبد
نه فسون کاری شیطان لعین می خواهد


نه چو سهراب دلیر و نه چو رستم پرزور
بنده را او نه چنان و نه چنین می خواهد


اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی
صبح تا شب ز من آن ماه جبین می خواهد


هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو
مبل نو، قالی نو، وضع نوین می خواهد


خانه عالی و ماشین گران می طلبد
باغ و استخر و ده و ملک و زمین می خواهد


ز پلاتین و طلا حلقه سفارش داده است
ز برلیان و ز الماس نگین می خواهد


مجلس آرایی و مهمانی و مردم داری
از من بی هنر گوشه نشین می خواهد


پول آوردن و تقدیم به خانم کردن
بنده را او فقط از بهر همین می خواهد

گر مرتب دهمش پول،برایم به دعا
عمر صدساله ز یزدان مبین می خواهد

گر که پولش ندهم، مرگ مرا می طلبد
وزخدا شوهر احمق از این می خواهد

I-love بازدید : 206 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

یارو کبریت دستش بود می خواسته روشن کنه ولی روشن نمی شد . . . داد میرنه میگه : آه ، کبریتم روشن نمیشه . دوستش میگه : حتماً کبریتش خرابه . میگه : نه بابا ، پنج دقیقه پیش روشنش کردم ، روشن شد !!!!

پیرمرده میگه : پیری 5 تاعیب داره ، اولیش فراموشیه . بقیش یادم رفته . . . !

شماره 31 : عنکبوته قرص اکس می خوره قالی می بافه !

یارو فیلم جنگی می بینه جَو می گیرتش سینه خیز تلویزیونو خاموش میکنه !

طرف عاشق میشه در خونش می نویسه : بزودی در این مکان عروسی برگزار میشه !

راهکارهای تنبل بازی : *روزها استراحت کنید تا شب ها بتوانید راحت بخوابید * در نزدیکی تختتان صندلی راختی بگذارید * خوابیدن به نشستن ، نشستن به ایستادن و ایستادن به راه رفتن اولویت دارد * جایی که می توانید بنشینید چرا می ایستید * کار امروز را به فردا و کار فردا را به پس فردا موکول کنید * اگر حس کارکردن به شما دست داد کمی صبر کنید

به غضنفر میگن : چهار تا حیوون نام ببر که پرواز کنن . . .

میگه : کبوتر ، کلاغ ، قناری ، خر ! بهش میگن : خر که پرواز نمی کنه .

میگه : خره دیگه ، یهو دیدی پرواز کرد !!!

یارو میره تو صف نونوایی . . . شاطر میگه : نون تا اینجا بیشتر نمی رسه ، بقیه برن . یارو میگه : اگه میشه جمع تر وایسین نون به ما هم برسه !

I-love بازدید : 286 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی

تمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی
که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

روز روشن میره باز شب میرسه
غم میاد به هر دری سر میزنه
مگه میشه چشامو هم بزارم
وقتی غم قلبمو خنجر میزنه


باز هم با نام تو افسا نه اى گلریز شد
باز هم در سیـــ‌ ــ ـ‌ــنه ام عشق تو شور انگیز شد

باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگیر میشوم
باز هم با یاد تو سر شار رویا میشوم

و چه دانی که پس هر نگه ساده من

چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست؟

یا نگاه تو که پر عصمت و ناز

بر من افتد، چه عذابی و ستمی ست؟

کاش می شد عشوه معشوق دید
کاش می شد رنج عشقش را کشید
کاش می شد بانگاهش تر شویم
کاش می شد ناز او را هی کشید

در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام

خداحافظ مگو بامن مرو ای روح از جانم
در این دنیای عاشق کش تو هستی جان وجانانم
تمنایم همه اینست ای تصویر رویایی
برای خواهش اشکم بمان در قاب چشمانم.


تقســیم کردیـــــــم از ازل مـن بـا دل تو

تنها تـرین فصل دلـــــــــــــم تنها دل تو

دیگر چه فرقی میکند وقتی شکسته ست

باشد دل من ریـــــز ریــــــــــز ویا دل تو

I-love بازدید : 237 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

یک سینه غزق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح من بگریم

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

I-love بازدید : 345 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

تعداد صفحات : 62

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • چهارشنبه 11 بهمن 1402
  • پنجشنبه 29 فروردين 1392
  • دوشنبه 24 مهر 1391
  • سه شنبه 17 مرداد 1391
  • دوشنبه 16 مرداد 1391
  • سه شنبه 10 مرداد 1391
  • شنبه 31 تير 1391
  • پنجشنبه 29 تير 1391
  • چهارشنبه 28 تير 1391
  • سه شنبه 27 تير 1391
  • يکشنبه 18 تير 1391
  • جمعه 09 تير 1391
  • پنجشنبه 08 تير 1391
  • جمعه 26 خرداد 1391
  • پنجشنبه 25 خرداد 1391
  • جمعه 12 خرداد 1391
  • پنجشنبه 11 خرداد 1391
  • چهارشنبه 10 خرداد 1391
  • سه شنبه 09 خرداد 1391
  • دوشنبه 08 خرداد 1391
  • شنبه 06 خرداد 1391
  • جمعه 5 خرداد 1391
  • جمعه 05 خرداد 1391
  • پنجشنبه 4 خرداد 1391
  • پنجشنبه 04 خرداد 1391
  • جمعه 29 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391
  • يکشنبه 24 ارديبهشت 1391
  • جمعه 15 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391
  • پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391
  • شنبه 02 ارديبهشت 1391
  • شنبه 2 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 30 فروردين 1391
  • سه شنبه 29 فروردين 1391
  • دوشنبه 28 فروردين 1391
  • جمعه 18 فروردين 1391
  • چهارشنبه 16 فروردين 1391
  • جمعه 11 فروردين 1391
  • شنبه 05 فروردين 1391
  • سه شنبه 01 فروردين 1391
  • دوشنبه 29 اسفند 1390
  • 28 اسفند 1390
  • شنبه 27 اسفند 1390
  • جمعه 26 اسفند 1390
  • پنجشنبه 25 اسفند 1390
  • 24 اسفند 1390
  • چهارشنبه 24 اسفند 1390
  • دوشنبه 22 اسفند 1390
  • 21 اسفند 1390
  • جمعه 19 اسفند 1390
  • پنجشنبه 18 اسفند 1390
  • چهارشنبه 17 اسفند 1390
  • سه شنبه 16 اسفند 1390
  • دوشنبه 15 اسفند 1390
  • 14 اسفند 1390
  • 13 اسفند 1390
  • شنبه 13 اسفند 1390
  • شنبه 12 اسفند 1390
  • جمعه 12 اسفند 1390
  • پنجشنبه 11 اسفند 1390
  • چهارشنبه 10 اسفند 1390
  • سه شنبه 09 اسفند 1390
  • سه شنبه 9 اسفند 1390
  • 07 اسفند 1390
  • يکشنبه 7 اسفند 1390
  • شنبه 06 اسفند 1390
  • جمعه 05 اسفند 1390
  • پنجشنبه 04 اسفند 1390
  • 04 اسفند 1390
  • 03 اسفند 1390
  • چهارشنبه 03 اسفند 1390
  • سه شنبه 02 اسفند 1390
  • دوشنبه 01 اسفند 1390
  • 30 بهمن 1390
  • شنبه 29 بهمن 1390
  • جمعه 28 بهمن 1390
  • پنجشنبه 27 بهمن 1390
  • چهارشنبه 26 بهمن 1390
  • سه شنبه 25 بهمن 1390
  • 25 بهمن 1390
  • دوشنبه 24 بهمن 1390
  • دوشنبه 23 بهمن 1390
  • 23 بهمن 1390
  • 22 بهمن 1390
  • شنبه 22 بهمن 1390
  • جمعه 21 بهمن 1390
  • جمعه 20 بهمن 1390
  • پنجشنبه 20 بهمن 1390
  • چهارشنبه 19 بهمن 1390
  • سه شنبه 18 بهمن 1390
  • دوشنبه 17 بهمن 1390
  • دوشنبه 16 بهمن 1390
  • 16 بهمن 1390
  • شنبه 15 بهمن 1390
  • جمعه 14 بهمن 1390
  • پنجشنبه 13 بهمن 1390
  • چهارشنبه 12 بهمن 1390
  • سه شنبه 11 بهمن 1390
  • دوشنبه 10 بهمن 1390
  • 09 بهمن 1390
  • شنبه 08 بهمن 1390
  • شنبه 07 بهمن 1390
  • پنجشنبه 06 بهمن 1390
  • چهارشنبه 5 بهمن 1390
  • چهارشنبه 05 بهمن 1390
  • سه شنبه 04 بهمن 1390
  • دوشنبه 03 بهمن 1390
  • يکشنبه 2 بهمن 1390
  • 02 بهمن 1390
  • شنبه 01 بهمن 1390
  • شنبه 1 بهمن 1390
  • جمعه 30 دی 1390
  • پنجشنبه 29 دی 1390
  • چهارشنبه 28 دی 1390
  • سه شنبه 27 دی 1390
  • دوشنبه 26 دی 1390
  • 25 دی 1390
  • يکشنبه 25 دی 1390
  • چهارشنبه 21 دی 1390
  • سه شنبه 13 دی 1390
  • جمعه 9 دی 1390
  • پنجشنبه 08 دی 1390
  • سه شنبه 6 دی 1390
  • يکشنبه 4 دی 1390
  • شنبه 3 دی 1390
  • جمعه 02 دی 1390
  • جمعه 01 دی 1390
  • پنجشنبه 01 دی 1390
  • چهارشنبه 30 آذر 1390
  • يکشنبه 27 آذر 1390
  • جمعه 25 آذر 1390
  • پنجشنبه 24 آذر 1390
  • سه شنبه 22 آذر 1390
  • پنجشنبه 17 آذر 1390
  • دوشنبه 14 آذر 1390
  • يکشنبه 13 آذر 1390
  • شنبه 12 آذر 1390
  • جمعه 11 آذر 1390
  • يکشنبه 6 آذر 1390
  • شنبه 5 آذر 1390
  • چهارشنبه 25 آبان 1390
  • سه شنبه 24 آبان 1390
  • چهارشنبه 18 آبان 1390
  • دوشنبه 9 آبان 1390
  • جمعه 06 آبان 1390
  • پنجشنبه 5 آبان 1390
  • سه شنبه 19 مهر 1390
  • دوشنبه 18 مهر 1390
  • يکشنبه 17 مهر 1390
  • چهارشنبه 13 مهر 1390
  • پنجشنبه 17 شهريور 1390
  • سه شنبه 15 شهريور 1390
  • پنجشنبه 27 مرداد 1390
  • يکشنبه 16 مرداد 1390
  • جمعه 14 مرداد 1390
  • سه شنبه 11 مرداد 1390
  • يکشنبه 9 مرداد 1390
  • شنبه 8 مرداد 1390
  • سه شنبه 4 مرداد 1390
  • پنجشنبه 30 تير 1390
  • سه شنبه 28 تير 1390
  • يکشنبه 26 تير 1390
  • شنبه 25 تير 1390
  • پنجشنبه 23 تير 1390
  • دوشنبه 13 تير 1390
  • شنبه 11 تير 1390
  • جمعه 10 تير 1390
  • جمعه 6 خرداد 1390
  • دوشنبه 12 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 11 ارديبهشت 1390
  • شنبه 10 ارديبهشت 1390
  • جمعه 9 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 6 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 5 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 4 ارديبهشت 1390
  • جمعه 2 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 1 ارديبهشت 1390
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1859
  • کل نظرات : 44
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 89
  • آی پی امروز : 200
  • آی پی دیروز : 199
  • بازدید امروز : 2,759
  • باردید دیروز : 5,291
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 37,588
  • بازدید ماه : 110,332
  • بازدید سال : 768,428
  • بازدید کلی : 3,067,284