مشاوره تلفنی درمان بیماری ها متخصص گیاهان دارویی و طب سنتی حکیم محمد صدیقی

– 09120580638-02165114469–09155077358 – 

مشاوره طب سنتی انلاین در تلگرام

ایدی پاسخگو سوالات پزشکی  @Kh_sedighi
    کانال طب سنتی
https://telegram.me/atarishahjahan

و درمان تمام بیماری ها در طب سنتی و گیاهان داروی

مشاوره 09120580638 - 09155077358

از جمله درمان های:

جنسی+ چاقی و لاغری+دیابت+الزایمر+نازایی+سنگ کلیه+لک های صورت

+سردرد های شدید+دیسک کمر و رگ سیاتیک+پوکی استخوان+تقویت کننده اعصاب،آرام بخش،تقویت کننده قلب،ضدانگل قوی،تصفیه کننده خون.

و درمان معده+درمان تقویت حافظه+درمان یائسگی+درمان...

√ رفع سنگ کلیه.سنگ مثانه.سنگ کیسه صفرا
درمان عفونت و کیستها
√درمان سردرد های میگرنی و سینوزیتی
√درمان بیماری های قلبی و عروقی وتصلب شرائین و واریس
√ درمان آسم و تنگی نفس
√درمان گیاهی مغز و اعصاب و ضد افسردگی
√درمان بیماری پوستی و اگزما
√درمان درد مفاصل و استخوانی و عضلات
سیاتیک رفع ورم عضلات و نقرص 
√رفع بواسیر و شقاق مقعد،سندروم روده،رفع یبوست و اسهال
√رفع ورم معده و روده،ضد نفخ،درمان سوهاضمه و گوارش
√درمان کاهش چربی خون،کلسترول خون،قند خون(دیابت)،فشار خون
√جلوگیری از ریزش مو و تحریک رشد مو سر و ابرو
√رفع پلاک میکروبی دندان و ضد التهاب لثه و حفره دهان
√درمان بیماری های دستگاه تناسلی(نازایی.و قاعده اور)
و درمان پروستات 
√افزایش شیر مادر،تسکین درد های قاعدگی و انواع بیماری زنان
√برطرف‌کردن بوهای نامطبوع بدن
√تقویت نیرو جنسی و بازگشت نیروی جوانی
√برطرف کردن کم خونی

+دمنوش های مفید+عرقیات مفید+ و هر بیماری دیگری..

درمان با گیاهان دارویی و طب سنتی
حکیم محمد صدیقی
تهران و کرج حضوری میتونید تشریف بیارید وشعبه گیلان رو هماهنگ کنید
شهرستان ویزیت تلفنی و ارسال ازمایشات
در تلگرام واتس اپ و سروش
  09120580638-02165114469–09155077358  
 
تنگ کننده واژن با دارو گیاهی ماریانا
کلیک کن روی لینک
حجم دهنده طب سنتی روغن خراطین
   
پودر گیاهی چربی سوز و ضد اشتها 
 
    
درمان نازایی با گیاهان دارویی و طب سنتی
 
 

پودر گیاهی مارایا تنگ کننده واژن

تنگ کننده واژن گیاهی

 

برای اطلاعات بیشتر در مورد ماریانا طریقه خرید مصرف روی عکس کلیک کن 

 

 

 

عکس روغن خراطین حجم دهنده طب سنتی 

روغن خراطین

روغن خراطین

روغن خراطین الت تناسلی

روغن خراطین برای اقایان

برای اطلاعات بیشتر در مورد روغن خراطین روعکس بالا کلیک کن

 

یک دقیقه وقت بزار و متن بالا رو مطالعه کن

 
 
I-love - 58
loading...

I-love

I-love

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

وقتی دلگیری و تنها

I-love بازدید : 299 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب

نرود از سر ذلت به هوا فریادم

هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست

نکته ای بود که فرمود به من استادم

شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور

چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم

هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند

محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)

زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!

مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم

مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم

نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!

هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم

نه برای دل هر دختر و زن فرهادم

الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من

از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟

I-love بازدید : 283 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

دلم گرفت ای دوست هوای گریه با من


گر از قفس گریزم کجا روم کجا من!


کجا روم که راهی به گلشنی ندارم


که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من


نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل


چو تخته پاره بر موج رها رها رها من


ز من هر آنکه او دور چو دل به سینه نزدیک


به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من


نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی


که تر کنک گلویی به یاد آشنا من


زبودنم چه افزود! نبودم چه کاهد!


که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من


ستاره ها نهفتم در آسمان ابری


دلم گرفته، ای دوست هوای گریه با من ...



I-love بازدید : 239 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)
دستهایت ؛ تنها بالشی است که وقتی سر بر او دارم
کابوس نمیبینم. . .
دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردد
ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری
عشق تو همچون افقی بی انتهاست
قلب من خالی ز هر رنگ و ریاست
زندگی با آرزو ها روبروست
با تو بودن از برایم آرزوست
تو را نه عاشقانه نه عاقلانه و نه عاجزانه که تو را عادلانه در آغوش میکشم عدل مگر نه آن است که هر چیز در جای خودش قرار بگیرد؟!

دلم در حلقه غمها نشسته
زبانم بسته و سازم شکسته
وجودم پر ز شعر عاشقانه ست
تو را می خواهم و اینها بهانه ست
عشقو باید باورکرد . . .
بوسه رو باید حس کرد . . .
احساسو باید لمس کرد . . .
اما . . .
دوست داشتنو باید ثابت کرد . . .
دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت
کِی شود پیش قدمهای تو اسفند شوم . . .
گاهی حس کردن یک آغوش ، فقط لمس پوست با دست نیست . . .
گاهی حس می کنی ، جسمش را . . .
به شرطی که با قلب لمس کنی نه با دست . . .
از عجایب عشق همین است : تنها همان آغوش آرامت می کند که دلت را به درد می آورد .
نمی خواهم بجز من دوست دار دیگری باشی
نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند
نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند
نمی خواهم به غیرازمن بگیرد دست تودستی
نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هست
هرکی عاشق میشه میگه :میمیرم برات اما من میگم میمونم باهات!
گر دلی دارم بدان در دست توست
گر تنی دارم بدان سر مست توست
گر دلم را بشکنی باز هم چه سود
کین دل ساده من پیوست توست
I-love بازدید : 267 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان…
میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم

صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه

به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه !

سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم
مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ دعای ابوحمزه ثمالیه

کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش.
داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.

رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟
می گه می خوای غذا درست کنی؟
پَـــ نَ پَـــ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره

I-love بازدید : 203 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

خیلی وقته دیگه بارون نزده

رنگ عشق به این خیابون نزده

خیلی وقته ابری پرپر نشده

دل آسمون سبک تر نشده

مه سرد رو تن پنجره ها

مثل بغض توی سینه منه

ابر چشمام پر اشکه ای خدا

وقتشه دوباره بارون بزنه

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست

کوه غصه از دلم رفتنی نیست

حرف عشق تو رو من با کی بگم

همه حرفا که آخه گفتنی نیست

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده

قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

I-love بازدید : 277 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .

بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن
دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم
مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی
بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندی- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد ۵ خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با
آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز
فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او
همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد
تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود
انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد
همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که
تصیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل
خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه
مراقبت درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد .
بدان هر کار در
زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی د .

I-love بازدید : 259 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

مدتیه کثیف بودن مد شده دوراز حموم و لیف بودن مد شده

کثیف بودن میگن یه پا کلاسه آدم ژولیده چه با کلاسه

دلش میخواد موهاش هوایی باشه مثل جزایر هاوایی باشه

دلش میخواد تیپ بزنه همیشه تیپ که بدون مد روز نمیشه

مدشده تازگی که قرتی باشی لوس وشلخته وزپرتی باشی

مد شده که راه بری وبخندی به دور گردنت طلا ببندی

آدم ژولیده حواس نداره جون خودش یه جو کلاس نداره

I-love بازدید : 297 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

بود از دست نق و نوقش ذليل
طفلكي اوضاع جيبش زار بود
لاجرم او خارج از آمار بود
اصلن از اوضاع خود راضي نبود
سخت و قاچاقي تنفس مي نمود
پيرزن روزي هواي كوچه كرد
ميل تمر و قيسي و آلوچه كرد
چون كه شد از خانه بيرون پيرزن
خورد ماشيني به او ، اي واي من
ريق رحمت را دودستي سركشيد
سوي آن دنيا سريعن پر كشيد
حادثه رخ داد در ماه حرام
ديد شوهر صحنه را از پشت بام
خودرو مربوطه هم بي ام و بود
داشت از هر سو براي مرد سود
بود دوبله نرخ خون پيرزن
جيب شوفر هم كه سرشار از تومن!
از ديه شد وضع شوهر زير و رو
داشت ديگر پيش مردم آبرو
باز آمد داخل آمار او
رفت با دستان پر بازار او
هرچه را مي ديد و عشقش مي كشيد
با كمال ميل آن را مي خريد
چون محرم بود، مردم سوگوار
مرد اما سرخوش و سرمايه دار
چون سر آمد عدۀ آن پيرزن
خيس بود اما ازآن طفلك كفن
آگهي زد در مجله پيرمرد
در يكي از آن جرايد هاي زرد
گر جرايد جمع بستم بي خيال
اختيار شاعري بوده ، ننال
گفت دارم قصد تجديد فراش
با زني پير و به شدت آش و لاش
آن زني كه واقعن تاج سر است
معدن زر ، چاه نفت و گوهر است
گر بيابم همسري را اين چنين
بر فراز آسمان ها يا زمين
نوكر حلقه به گوشش مي شوم
گر بخواهد بنده موشش مي شوم
گفت با « جاويد» رندي ناقلا
عمه اي دارم چو لوز و باقلوا
گر خورد حتي الاغي هم به او
مي شود با مرگ جلدي روبرو
باب طبع اوست عمه جان من
واقعن هولوست! عمه جان من
مي توانم عمه را عقدش كنم
اين چك واخورده را! نقدش كنم
مهر او باشد وليكن يك هزار
سكه البته ،نه زردك يا خيار

2
در لحظه‌اي طلايي، آن يار موحنايي! از لاي چار ماشين، يكهو كشيد لايي
تا من به خود بيايم، ديدم گذاشت جايم آن يار با‌وفايم! بي‌هيچ ردپايي
نامرد تيغمان زد، پيش رفيقمان زد انداخت گردن ما هركار ناروايي
انگار كارش اين بود راه شكارش اين بود هردم شعارش اين بود آن اِند بي‌وفايي:
هنگام تنگ‌دستي با هركسي نشستي از وي بگير دستي، هروقت هركجايي!
ديدي كه يار ناباب، مانند كرم شب‌‌تاب ما را چه داد القاب، تا ديد يار مايي؟!

گيراند و ريخت، اصرار هي كرد و كردم انكار چايي بعد سيگار، سيگار بعد چايي!

يك وقت ديدي: اي داد! يارو به سرعت باد ما را نمود معتاد با چاي و با دوايي!

اكنون بسي مريضم، با خويش در ستيزم تا در خودم نريزم، من را ببر به جايي
از من بگير قند و از جا بكن بلند و زاينجا ببر هلند و ول كن به روستايي
جايي كه باز باشد گل‌هاي ناز باشد صدگونه غاز باشد هرسوي در چرايي
ديدار كل دنيا كاري است در خور ما ما را شبيه يوگي گردش ببر هوايي
اي فرد صاحب تور، اي تورمند مغرور ويزا بگير في‌الفور ما را ببر هاوايى
هرشهر يا هر استان، هرنقطه‌اي از ايران در تور خود بگنجان، هرجاي باصفايي
كشور به كشور اي دوست، سوريه يا بلاروس فرقي نمي‌كند اوروپايي(!) آسيايي

مايي كه پولداريم، صد تا فضول داريم! - طبق اصول داريم!- فارغ ز هر خطايي
ويزاي انگلستان در پاس من بچسبان خيلي كلاس دارد اين برگه، جان دايي!
هنگام بازگشتن از انگليس، لطفن با مدعي بفرما: هركس هر ادعايي
-
نسبت به بنده دارد، فعلا نگاه دارد باباي من ندارد چون طاقت جدايي
حل مي‌شود قضايا، با پول، با دعا، با لطف جناب قاضي يا لطف كبريايي
حالا كه هست هرچيز ارزان، ز جاي برخيز بنگر كه گشته واريز يارانه‌ي كذايي
هرچيز شد هدفمند، ما را رها كن از بند با خود ببر به دربند، بپّا فقط نچايي

I-love بازدید : 273 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

یادمه چند سال پیش داخل خونه بنایی داشتیم منم کمک می کردم و لباس کار پوشیده بودم.مامانم یکم خرید لازم داشت منم با همون لباسای کهنه و کثیف بلند شدم رفتم دم مغازه(شده بودم عین این گداها).از قضا پام هم پیچ خورده بود و لنگان لنگان راه میرفتم.همون جوری که داشتم میرفتم یه آقای از عقب اومد یه هزار تومنی بهم داد.منم با عصبانیت گفتم ببخشید آقا من گدا نیستم.اونم برداشت گفت برو بچه این پول خودت بود از جیبت افتاد...منم موندم چی بگم بهش!!!خلاصه تا الان هر وقت بهش فکر می کنم خنده ام میگیره. fifa میومَد من واسش یک لیگ درست میکردم.یعنی 20 تا تیم رُ انتخاب میکردم بعد میذاشتم مثل یک لیگ واقعی با هم رفت و برگشت بازی کنن.خود من هم میشستم همه ی این بازیها رُ نگا میکردم و تو دفتر نتایج و گلزنان و مصدومین و ......... رُ یادداشت میکردم

دیگه اینقدر این کارم صدا کرده بود که هر جا میرفتم میپرسیدن چه خبر از لیگت؟کی اوله,کی دومه؟



********************************************

یادش بخیر بچه که بودم هر سال که بازی

I-love بازدید : 221 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)


شدم با چت اسير و مبتلايش
شبا پيغام مي دادم از برايش

به من مي گفت هيجده ساله هستم
تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگفتم اسم من هم هست فرهاد
ز دست عاشقي صد داد و بيداد

بگفت هاله ز موهاي کمندش
کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش

بگفت چشمان من خيلي فريباست
ز صورت هم نگو البته زيباست

نديده عاشق زارش شدم من
اسيرش گشته بيمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت مي نمودم
به او من کم کم عادت مي نمودم

در او ديدم تمام آرزوهام
که باشد همسر و اميد فردام

براي ديدنش بي تاب بودم
ز فکرش بي خور و بي خواب بودم

به خود گفتم که وقت آن رسيده
که بينم چهره ي آن نور ديده

به او گفتم که قصدم ديدن توست
زمان ديدن و بوييدن توست

ز رويارويي ام او طفره مي رفت
هراسان بود او از ديدنم سخت

خلاصه راضي اش کردم به اجبار
گرفتم روز بعدش وقت ديدار

رسيد از راه، وقت و روز موعود
زدم از خانه بيرون اندکي زود

چو ديدم چهره اش قلبم فرو ريخت
تو گويي اژدهايي بر من آويخت

به جاي هاله ي ناز و فريبا
بديدم زشت رويي بود آنجا

نديدم من اثر از قـــد رعنـــا
کمـــان ِابــرو و چشم فريبـــا

مسن تر بود او از مادر من
بشد صد خاک عالم بر سر من

ز ترس و وحشتم از هوش رفتم
از آن ماتم کده مدهوش رفتم

به خود چون آمدم، ديدم که او نيست
دگر آن هاله ي بي چشم و رو نيست

به خود لعنت فرستادم که ديگر
نيابم با چت از بهر خود همسر

بگفتم سرگذشتم را به "شاعر"
به شعر آورد او هم آنچه بشنيد

که تا گيريد از آن درسي به عبرت
سرانجامي نـدارد قصّه ي چت


اميدوارم خوشتون اومده باشه

I-love بازدید : 393 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

فرق بلال و خیار چیست؟ بلال در فیلم «محمد رسول الله» بازی کرده ولی خیار در اون فیلم بازی نکرده

فرق ژیان با ماشینهای دیگر چیست؟ ماشینهای دیگر فقط آدم را می‌برند، اما ژیان، هم آدم را می‌برد




!

شباهت بلال و خیار چیست؟ هیچکدامشان در «تایتانیک» بازی نکردند

————-

!

چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبیلیو، سه تا دبیلیو می‌گذارند؟ چون کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کنه

—————

!

اگر اسکلت از بالای دیوار بپرد پایین چه می‌شود؟ هیچ وقت این کار را نمی‌کند چون جگر ندارد

—————-

!

فرق عینک و تفنگ چیست؟ عینک را می‌زنند و می‌بینند ولی تفنگ را می‌بینند و می‌زنند

——————-

!

چرا مار نمی‌تواند به مسافرت برود؟ چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد

——————

!

دندان کرسی چه فایده‌ای دارد؟ در زمستان ما را گرم می‌کند! پس چرا در زمستان دندانهایمان از سرما به هم خورد؟ چون آن موقع، کرسی خاموش است

—————–

!

برای قطع جریان برق چه باید کرد؟ باید قبض آن را پرداخت نکرد

————–

!

نصف‌النهار چیست؟ همان شام است که در واقع نصف نهار است که برای شام مانده

——————–

!

چرا آب هنگام جوشیدن قل‌قل می‌کند؟ چون میکروبهای آن می‌سوزند و فریاد می‌کشند

—————-

!

آخرین دندانی که در دهان دیده می‌شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی

————–

!

چطور می‌شود چهارنفر زیر یک چتر به‌ایستند و خیس نشوند؟ وقتی هوا آفتابی باشد این کار را انجام دهند

—————–

!

چرا دوچرخه خودش نمی‌تواند به‌ایستد؟ چون خیلی خسته است

——————

!

اگر یک زنبور داخل دهان گربه برود، گربه چه می‌گوید؟ میوز…. میوز

———————–

….

اگر سر پرگار گیج برود چه می‌کشد؟ بیضی

——————-

!

اگر دستپخت کسی خوب نباشد، چه باید بکند؟ باید با پایش غذا درست کند

—————-

!

اگر کسی قلبش ایستاده بود چه می‌کنید؟ برایش صندلی می‌گذاریم

—————-

!

دارچین چگونه درست می‌شود؟ وقتی یک چینی را دار بزنند

—————-

!

چرا لک‌لک موقع خواب یک پایش را بالا می‌گیرد؟ چون اگر هر دو را بگیرد، می‌افتد

—————–

!

اگر شخصی آدم خیلی سرشناسی باشد، به نظر شما چه کاره است؟ آرایشگر

—————

!

اگر تلویزیون روشن نشد چه می‌کنید؟ آن را هل می‌دهیم و می‌زنیم کانال دو

————–

!

شباهت دماسنج و ورقه امتحانی چیست؟ وقتی که هر دو به صفر برسند، آدم می‌لرزد

————

!

چرا همه می‌گویند: «عرضی ندارم» و به جای آن نمی‌گویند: «طولی ندارم»؟ اگر بخواهم جوابش را خدمتتان «عرض» کنم ۲ ساعت «طول» می‌کشد

————

!

بهترین وقت برای چیدن میوه باغ چه وقتی است؟ وقتی است که سگ در باغ نیست و باغبان هم برای کاری رفته بیرون

————–

!

اگر خواستید خواب از سرتان نپرد چه می‌کنید؟ سرتان را در قفس کرده و می‌خوابید

—————–

!

چرا قبل از اینکه لقمه به دهان برسد، دهان باز می‌شود؟ چون درست نیست چنین میهمان عزیزی پشت در بماند

———————

!

چرا دود از دودکش بالا می‌رود؟ چون ظاهرا چاره دیگری ندارد

—————

!

اگر در مترو نه جای نشستن بود و نه جای ایستادن، چه می‌کنید؟ دراز می‌کشید

——————–

!

شباهت نون سوخته با آدم غرق شده و زنی که حامله شده چیه؟ هر سه تاشونو دیر کشیدن بیرون

—————

.

فرق یخمک و آتروپات چیست؟ یخمک خوشمزه‌تر است

—————

!

چرا دو دوتا می‌شود پنج تا؟ چون علم پیشرفت کرده

—————-

!

شجاع‌ترین مرد جهان کیست؟ امام جمعه قزوین

—————-

!

چگونه می‌فهمیم در سربالایی هستیم یا سرپایینی؟ یک توپ فوتبال را روی زمین می‌گذاریم. اگر اومد پایین، در سرازیری هستید. اگر رفت بالا، یعنی در سربالایی هستید

————————

!

اگر شما مشروب بخورید و با شورت بروید وسط حیاط چی‌می‌شه؟ می‌شوید یه فرد مشروب خورده، ایستاده با شورت در حیاط

————–

!

اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده چیست؟ طلاق

—————–

!

چه طوری زیر دریایی لرا رو غرق میکنن؟ یه غواص میره در می‌زنه

————

!

ناف یعنی چه؟ ناف نمره صفری است که طبیعت به شکم بی‌هنر داده است

———–

!

خط وسط قرص برای چیه؟ برای اینکه اگه با آب نرفت پایین با پیچ‌گوشتی بره

————

!

اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید که حرکت می‌کند چیست؟ مورچه‌ای است که شلوارلی پوشیده

————-

!

یک ترک را چگونه برای همیشه می‌شود سر کار گذاشت؟ در دو روی یک کاغذ می‌نویسم: «لطفاً بچرخانید

————

چرا ترکها نمیتوانند یخ درست کنند؟ چون آنها همیشه دستورالعمل تهیه را فراموش می‌کنند

————-

!

یک ترک چگونه یک پرنده را میکشد؟ آن را از بالای یک صخره به پائین پرتاب میکند

—————-

!

چرا ترکها همیشه ۱۸تایی به سینما می‌روند؟ برای اینکه برای زیر ۱۸ ممنوع بود

——————-

!

اگر در یک موسسه سطح بالا یک ترک ببینید به او چه میگویید؟ یک بازدید کننده

————-

!

چرا اگه ترکه ماهی رو بندازه تو آب، ماهی خفه میشه؟ چون ماهیه هم ترک بود

—————-

!

چرا ترکها با دو دستشان دست می‌دهند؟ چون فرق دست راست و چپشونو بلد نیستند

—————–

!

چرا قورباغه‌ها خوب بیس‌بال بازی می‌کنند؟ چون هر روز مگس می‌گیرند

—————-

!

چرا قورباغه‌ها اینقدر خوشحالند؟ چون هر چیزی اذیتشان کند آن را می‌خورند

————-

!

اگر دو تا قورباغه با هم تصادف کنند چه می‌شود؟ زبانشان به هم گره می‌خورد

————————

!

آن چیست که سبز و سبز و سبز و سبز و سبز است؟ یک قورباغه که از روی یک تپه قل می‌خورد و می‌آید پایین

—————

!

چه وقت یک قورباغه می‌گوید میو؟ وقتی که دارد یک زبان خارجی یاد می‌گیرد

—————

!

یک غورباغه ورشکسته چه می‌گوید: ورر ورر ورر

——————-

چرا فیل از «سوراخ سوزن» رد نمی‌شه؟ برای اینکه ته دمش «گره» داره

————–

!

چرا فیل نمی‌تواند «گاز» بگیرد؟ چون «کپسول» ندارد

————-

«

«

«

«

——————

!فیل سفید» را با چه می‌کشند؟ با «تفنگ فیل سفید کش»!فیل سیاه» را چه جوری می‌کشند؟ با «تفنگ فیل سیاه کش»!فیل قرمز» را چه جوری می‌کشند؟ با «تفنگ فیل قرمز کش»!فیل سفید» را چه جوری با «تفنگ فیل قرمز کش» می‌کشند؟ کاری می‌کنند که «فیل سفید» خجالت بکشه و سرخ بشه بعد اونو با «تفنگ فیل قرمز کش» می‌کشنش
فیل سفید» را چه جوری با «تفنگ فیل سیاه کش» می‌کشند؟ کاری می‌کنند که «فیل سفید» از خفگی سیاه بشه بعد اونو با «تفنگ فیل سیاه کش» می‌کشنش!

اگه یه فیل بره بالای درخت چی می‌شه؟ یک فیل از روی زمین کم می‌شه

—————

!

اگه دو تا فیلم بره بالای درخت چی می‌شه؟ درخت می‌شکنه

————-

!

چرا فیل نمی‌تواند دوچرخه‌سواری کند؟ چون انگشت شست ندارد که زنگ بزند

————

!

چرا فیل از سربازی معاف است؟ چون کف پایش صاف است

———–

.

آن چیست که به بزرگی فیل است ولی وزن ندارد؟ سایه فیل

.

I-love بازدید : 319 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

میدونی بچه ی قورباغه و لک لک چی میشه ؟

قلک

_______________________

می دونین فرق بین زن ورادیو چیه؟

اره هردوشون هرچی دلشون بخواد می گن ولی هیچی نمی خوان بشنوند

_______________________

کدام عضو مرد است که هیچ استخوانی ندارد ، پررنگ است ، دوست دارد تلمبه بزند ، و در عشق بازی نقش مهمی دارد؟؟؟؟

.

اون عضو قلب است ، البته نظر شما هم مهم است

_______________________

یه کلاغ تو آسمون تخم میزاره ولی تخمش نمی افته پایین اگه گفتی چرا ؟

.

.

.

عوض اینکه مثل گاو همینجوری بری پایین یکم فکر کن

خوب اسکول شورت پاش بوده

_______________________

می دونی

.

.

_______________________

miscall چیه؟؟
.
واحد اندازه گیری زعفروونه دیگه مثلا میگن یه miscall زعفرروون!!!

میدونی تفاوت شهرداری با صداوسیما چیه؟

_______________________

!
.
.
.
اولی آشغال جمع میکنه و دومی آشغال پخش میکنه

فرق باتری با مادر زن در چیست ؟

_______________________


.
.
.
باتری حداقل یک قطب مثبت دارد اما مادر زن هیچ چیز مثبتی ندارد!!!

مار و زرافه با هم ازدواج می کنن بچه شون می شه قورباغه !!! اگه گفتی چرا ؟

.

_______________________


.
.
چون بچه دار نمی شدن بچه شونو از پرورشگاه میارن!

پنج دادش یه تاکسی میخرن بعد یک ماه ورشکست میشن میدونین چرا ؟

.

.

.

چون پنج تایی با هم میرفتن مسافر کشی

_______________________

!

میدونین چرا زن ها کمتر فوتبال بازی میکنن ؟

.

.

.

چون کمتر زنی حاضر میشه با ده تا زن دیگه یه جور لباس بپوشه

!

—————-

I-love بازدید : 265 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

 


امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمی شود ...

 

 

...

 

 

.هوراس :

شر با شر خاموش نمی شود چنان که آتش با آتش،

بلکه شر را خیر فرو می نشاند و آتش را آب

.

 

 

.

 

 

:

بخشنده از دست نمی دهد

.

او همواره در حال بدست آوردن است

.

 

 

.پتیاگور

 

:

خوش قیافه‌ها ، باهوش‌ها و اکثریت

!

 

 

.جواهر لعل نهرو.

 

 

 

 

ایستادگی کن تا روشن بمانی ،

شمع های افتاده خاموش می شوند

به گذشتۀ خود هرگز نمی اندیشم، مگر آنکه بخواهم از آن نتیجه ای بگیرم

-

مردها به سه دسته تقسیم می‌شوند

تجربه نشان داده است که برای تلفظ کوتاهترین کلمه "بله" یا "نه" ، خیلی بیشتر از یک نطق باید فکر کرد

-

بخاطر بسپاریم که

ما اغلب مدتها به درهایی که شادی را برما بسته است ، نگاه می کنیم ولی هیچ گاه کسی را که برایمان درهای شادی را می گشاید نمی بینیم

 

 

کاش همواره این سخن لقمان حکیم را بیاد بیاوریم که

وقتی که پرکاهی به چشمتان می رود ، آن را بیرون می آورید . وقتی عادتی بد وارد روح شما می شود ، می گویید : سال دیگر معالجه اش می کنیم

-

راستی ثانیه ها نامردند؛

گفته بودند که بر می گردند؛

برنگشتند و پس از رفتنشان؛

بی جهت عقربه ها می گردند

فریب مشابهت روز و شب ها را نخوریم

برای غلبه بر تاریکی ها ، سعی کنید اول از همه، چراغ دلتان را روشن نگهدارید

...

I-love بازدید : 215 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

منت و ستایش دانشگاه آزاد را،

که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری،

هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است

و چون به پایان رسد مایه ضرر،

پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب .....

از جیب و جان که بر آید ............... کز عهده خرجش به در آی

I-love بازدید : 365 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

1)رشته تغذیه

رشته ای که اشتباهاً جزو رشته های دانشگاهی اومده. آینده شغلی بسیار تیره و تیریکی دارند. در بهترین حالت و در صورتی که شهرداری به فارغ التحصیلان این رشته مجوز بدهد میتوانند اقدام به باز کردن ساندویچ فروشی کنند! ضمناً دانشجویان فوق لیسانس هم میتونند Fast Food بزنند.از بزرگترین دستاورد های علمی این رشته در سالهای اخیر کشف فرمول سس هزار جزیره بوده است! از جمله دروس این رشته: هات داگ-1 هات داگ2 - سوسیس کاربردی- انسان و کالباس و.... میباشد! از بزرگان این علم هم میتوان به اکبر کثیف (ساندویچ فروشی اکبر کثافت) اشاره کرد.

2) مهندسی راه و ساختمان :
عمله سابق- دیگه فقط مونده بود کارگر ساختمانی رو دانشگاه ها بدند بیرون که خوشبختانه این امر هم با تلاش متخصصان و دانشمندان ایرانی محقق شد و ما از این به بعد کارگر هم از دانشگاه میاریم! روزی رو تصور کنید که از صبح وانت های شهرداری جولوی دانشکده فنی توقف میکنند و بچه های راه و ساختمان رو میبرند سر ساختمان! در این رشته معیار بهترین دانشجو برای دانشجویانی است که بیشتر از همه بتوانند آجر را به بالا بندازند. دروس این رشته عبارتند از: بیل مقدماتی؟ بیلچه- روش های چیدن تیرآهن- فرمولاسیون درست کردن سیمان و .......

3) رشته ادبیات:
گیج ترین و گلابی ترین دانشجوهای ایران در این رشته تحصیل میکنند (توصیه میکنم اگر یه وقت دلتون گرفت واسه بازکردنش برید دانشکده ادبیات!) از جمله بزرگترین دانشمندان این رشته حافظ و سعدی و عارف قزوینی و ایرج میرزا! بوده اند که حتی تحصیلات دبیرستانی هم ندارند (علمی که بزرگانش سواد درست حسابی ندارند دیگه معلومه چی میشه....!) از ابهامات بزرگ این رشته این نکته میباشد که انوری بالاخره شاعر قرن پنجم است یا نهم! فارغ التحصیلان این رشته میتوانند به عنوان مصطفی رحماندوست مشغول به کار شوند! از دروس این رشته: زندگی نامه و آثار حافظ- زندگی نامه و آثار سعدی- زندگی نامه و آثارنظامی- زندگی و آثار فرخی سیستانی و یزدی و شمالی و بلوچی و.....!

4) رشته مهندسی صنایع:
رشته ای که فقط اسمش مهندسی صنایع می باشد و گرنه دانشجویان این رشته مهندسی صنایع دستی هم بلد نیستند چه برسه.... تا به امروز شخص قابل ذکری در این رشته مشغول به تحصیل نبوده و شاید معروفترین دانشمند این رشته امیر حجوانی باشد که با رتبه 40000000000 مشغول تحصیل در رشته مهندسی صنایع می باشد!

5) رشته مهندسی کامپیوتر (بخونید مهندسی رایانه):
خدا پدر مادر مخترع کامپیوتر رو بیامرزه که اگه اون نبود الان تعداد دانشجوهای این مملکت به نصف تقلیل پیدا میکرد.ا ین روزا دیگه عادی ترین جمله ای که از یک دانشجو شنیده میشود این است: کام میخونم! نکته جالب در مورد این رشته تفکیک آن به دو گرایش نرم افزار و سخت افزار میباشد که دانشجویانی که تبحر خاصی در زمینه Fifa2006 و Max.p و .... دارند وارد گرایش نرم افزار و کسانی که میتوانند با انگشست شصت پایشان دکمه Power کامپیوتر را بزنند وارد گرایش سخت افزار میکنند. فارغ التحصیلان این رشته حوالی خیابان جمهوری مشغول فروختن CD میباشند! از دروس این رشته: بیل گیتس شناسی 1؟ سی دی مقدماتی- تفاوت Monitor و TV و....

6) داروسازی:
نفس-زندگی-بهترین رشته دانشگاهی. رشته ای که هیچ نقطه ضعفی ندارد. تنها نکته منفی این رشته دانشجویانش میباشند که از سال سوم به خاطر آشنایی با انواع داروهای نئشه آور مشغول پاک کردن شیشه های فضا پیما میباشند!!! (البته دختراشم خدایی آخر ضد حالن!) کسانی که در این رشته تحصیل میکنند همشون از بزرگان جامعه هستند! تنها رشته ای که هنوز خز نشده و اون به این دلیل می باشد که هرکسی رو توش راه نمیدن و فقط آدم باحال ها رو راه میدن (پسراشو میگم!) از دروس این رشته: فارمالوژی- فارماتو گرافی- فارماسی- فارما توپیک- شیمی!


7) رشته دامپروری:
رشته ایسیت بسیار مفید، مفیدتر از هرچی رشته دانشگاهی چون ما از شیر، گوشت، پوست، روده، استخوان، حتی تپاله دامها استفاده میكنیم. درخصوص دام دانستن این موضوع جالبست كه هیچ چیزی از دامها دور ریختنی نیست. از گوشت و شیر آن كه مشخص چه استفاده هائی میگردد. ازدل و روده و آت و آشغالهی دام در صنایع كالباس و سوسیس سازی و از تپاله آن در زمینه سوخت نیروگاههای هسته ای استفاده میشود.
البته این رشته به دو زیرگروه نظری و كاربردی تقسیم میشود. از مشاهیری كه از این رشته فارغ الحتصیل شده اند میتوان به چوپان دروغگو اشاره كرد. شایع است كه چوپان دروغگو مرده بود شب اوّل قبر ازش سؤال میكنن: اسم تو چیست؟


میگه: دهقان فداكار.
از دروس مهم این رشته میتوان به این موارد اشاره كرد: چراندن دام در صحرا، نواختن نی، جمع آوری و خشك كردن علوفه برای زمستان، تهیه سوخت مناسب از تپاله و .....

I-love بازدید : 247 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟

دختر: سلام. خواهش می کنم ؟ asl plz

پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟

دختر‌: تهران/نازنین/۲۲

پسر: اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.

دختر: مرسی!شما مجردین؟

پسر: بله. شما چی؟ازدواج کردین؟

دختر: نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟

پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟

دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.

پسر: | wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم.

دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟

پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟

دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟

پسر: خیابون دربند. شما چی؟

دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟

پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟

دختر: اسم فامیلی شما چیه؟

پسر: من؟ حسینی! چطور؟

دختر: چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت

می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟

پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..

دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!

پسر: عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!

دختر:‌ او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم.دیگه اسم فریبرزو نیاریا!راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای

پسر: باشه عمه ملوک! بای……



I-love بازدید : 227 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

-پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر

۲-پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن

۳-پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی كه تحویلشون نمی گیرن

۴-پسر بودن یعنی كادو خریدن برا …

۵-پسر بودن یعنی جدیدا زیر ابرو برداشتن و پنكك زدن

۶-پسر بودن یعنی تا كی مفت خوری می كنی

۷-پسر بودن یعنی پس كی دفتر چه آماده به خدمت میگیری

۸-پسر بودن یعنی به زور سیكل داشتن

۹-پسر بودن یعنی بابا پس كی میری برام خواستگاری

۱۰-پسر بودن یعنی مثل خر حمالی كردن

۱۱-پسر بودن یعنی جوراباتو در بیار حالم به هم خورد

۱۲-پسربودن یعنی چرا كار نمیكنی جون بكن دیگه

۱۳-پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین كه…



I-love بازدید : 249 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)
اجتماعی

تشریف داشته باشید: پاشو برو دیگه!
اجازه بدین من حساب کنم: یاا... حساب کن دیگه .
دوستت دارم: اگه ok بدی "مکان" ردیفه .

خواستگاری


می خوام ادامه تحصیل بدم: حالم ازت به هم می خوره .
گذشته شما برام مهم نیست، مهم آینده است: تو رو خدا یه وقت راجع به گذشته من تحقیق نکن .
من در رابطه با حجاب سخت گیر نیستم: البته حواست باشه فقط در رابطه با حجاب سایر زنها سختگیر نیستم!
فکر کنم خونواده های ما از نظر فرهنگی به هم نخورن: فکر کنم شما بی فرهنگها از پشت کوه اومدین.

مکالمه تلفنی

یه وقت دیرت نشه (یا پشت خطی دارم): چقدر حرف می زنی؟ کله ام رو خوردی .
خب من باید کم کم برم: لعنتی برو دیگه، بخاطر پول تلفن ورشکست شدم.
الو منزل آقای فلانی؟: می تونی صحبت کنی؟
ببخشید کجا رو می خواستید؟ : الان نه!

رستوران

ببخشین، لیست همه غذاهاتون همینه؟: ببخشین غذای ارزونتر ندارین؟
گوشتش تازه اس دیگه، نه؟: گوشتش، گوشت خر که نیست، نه؟
کم و کسری ندارین قربان؟: این انعام ما چی شد؟


طنز خنده دار و جدید


هنری

من همیشه عاشق کارهای شمام: میای با هم یه زوج هنری تشکیل بدیم؟
اگر بازیگر مشهوری شدم بخاطر رنگ چشمهایم نبود: درسته که خوشگلم ولی خب پارتی هم داشتم.
استاد، آخرین اثر شما خیلی جالب بود، منو یاد کتاب ... انداخت: استاد،‌ سرقت ادبی در روز روشن؟



I-love بازدید : 251 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنه که با ماشین برسوندش به مقصدش
راهبه سوار میشه و راه میفتن
چند دقیقه بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پای راهبه میندازه
راهبه میگه: پدر روحانی، روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار …!
کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه
چند دقیقه بعد بازم شیطون وارد عمل میشه و

کشیش موقع عوض کردن دنده، بازوش رو با پای راهبه تماس میده …!
راهبه باز میگه: پدر روحانی! روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار!!!
کشیش زیر لب یه فحش میده و بیخیال میشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه
بعد از اینکه کشیش به کلیسا بر می گرده سریع میدوه و از توی کتاب روایت مقدس ۱۲۹ رو پیدا می کنه و می بینه که نوشته: به پیش برو و عمل خود را پیگیری کن… کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی میرسی!!!

نتیجه اخلاقی : اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست میدی !

I-love بازدید : 329 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !

I-love بازدید : 249 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن.

زن فرانسوي گفت:

به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم!

روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور .

روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود .

زن انگليسي گفت:

من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار.

روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم

ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت.

زن ایرانی گفت :

من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم

اما روز اول چيزي نديدم

روز دوم هم چيزي نديدم

روز سوم هم چيزي نديدم

شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم

I-love بازدید : 261 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسیده بود

که فکرى در مورد شغل آینده‌اش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه

هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چیزى از زندگى

می‌خواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت

نداشت.

یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت

آزمایشى براى او ترتیب دهد.

به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد:

یک کتاب مقدس،

یک سکه طلا

و یک بطرى مشروب .

کشیش پیش خود گفت :

« من پشت در پنهان می‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به

اتاقش بیاید. آنگاه خواهم دید کدامیک از این سه چیز را از روى

میز بر می‌دارد. اگر کتاب مقدس را بردارد معنیش این است که

مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى عالیست. اگر

سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد

نیست. امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائم‌الخمر و به

درد نخوری خواهد شد که جاى شرمسارى دارد.»

مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت. در خانه را باز کرد

و در حالى که سوت می‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى

پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد. کیفش را روى تخت

انداخت و در حالى که می‌خواست از اتاق خارج شود چشمش

به اشیاء روى میز افتاد. با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آن‌ها را

از نظر گذراند.

کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را

زیر بغل زد. سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب

را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد . . .

کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت:

« خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد ! »

I-love بازدید : 223 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

خود را بساز تا دنیا را بسازی

پدری در حال روزنامه خواندن بود . اما پسر كوچكش مدام مزاحمش می شد . حوصله پدر سر رفت و صفحه‌ای از روزنامه را كه نقشه جهان را نمایش می‌داد ،جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد .

پدر به فرزندش گفت : « بیا ! كاری برایت دارم . یك نقشه دنیا به تو می‌دهم ، ببینم می‌توانی آن را دقیقاً همان طور كه هست بچینی؟»

پدر دوباره سراغ روزنامه اش رفت . می‌دانست پسرش تمام روز گرفتار این كار است . اما یك ربع ساعت بعد ، پسرك با نقشه كامل برگشت !!! پدر با عصبانیت و تعجب پرسید : « مادرت به تو جغرافی یاد داده؟ »

پسر جواب داد : «جغرافی دیگر چیست؟ پشت این صفحه تصویری از یك آدم بود . وقتی توانستم آن آدم را دوباره بسازم، دنیا را هم دوباره ساختم.»

اگر هر کس بتواند خودش را درست کند , دنیا را درست کرده است!!

یه مشت نمک”

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استادپرسید : ” مزه اش چطور بود ؟ ”
شاگردپاسخ داد : ” بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش ”
پیرهندواز شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه .
رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاداینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : ” کاملا معمولی بود . ”
پیرهندو گفت : ” رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب .”

“دیدار با خدا”

روزی روزگاری زنی در کلبه ­ای کوچک زندگی می­کرد. این زن همیشه با خداوند صحبت می­کرد و با او به راز و نیاز می­پرداخت.. روزی خداوند پس از سال­ها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار او بیاید. زن از شادمانی فریاد کشید، کلبه ­اش را آماده کرد و خود را آراست و در انتظار آمدن خداوند نشست! چند ساعت بعد در کلبه او به صدا درآمد! زن با شادمانی به استقبال رفت اما به جز گدایی مفلوک که با لباس­های مندرس و پاره ­اش پشت در ایستاده بود، کسی آنجا نبود! زن نگاهی غضب­ آلود به مرد گدا انداخت و با عصبانیت در را به روی او بست. دوباره به خانه رفت و دوباره به انتظار نشست!
ساعتی بعد باز هم کسی به دیدار زن آمد. زن با امیدواری بیشتری در را باز کرد. اما این بار هم فقط پسر بچه­ ای پشت در بود. پسرک لباس کهنه ­ای به تن داشت، بدن نحیفش از سرما می ­لرزید و رنگش از گرسنگی و خستگی سفید شده بود. صورتش سیاه و زخمی بود و امیدوارانه به زن نگاه می­کرد! زن با دیدن او بیشتر از پیش عصبانی شد و در را محکم به چهار چوبش کوبید. و دوباره منتظر خداوند شد.
خورشید غروب کرده بود که بار دیگر در خانه زن به صدا درآمد. زن پیش رفت و در را باز کرد…
پیرزنی گوژپشت و خمیده که به کمک تکه چوبی روی پاهایش ایستاده بود، پشت در بود. پاهای پیرزن تحمل نگه­داشتن بدن نحیفش را نداشت. و دستانش از فرط پیری به لرزش درآمده بود. زن که از این همه انتظار خسته شده بود، این بار نیز در را به روی پیرزن بست!
شب هنگام زن دوباره با خداوند صحبت کرد و از او گلایه کرد که چرا به وعده اش عمل نکرده است!؟
آنگاه خداوند پاسخ گفت:
ـ من سه بار به در خانه تو آمدم، اما تو مرا به خانه ­ات راه ندادی!

I-love بازدید : 247 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

میدونی چطوری میشه یه خنگ رو گذاشت سر کار؟پایین رو بخون!
.
.
.
.
.
میدونی چطوری میشه یه خنگ رو سر کار نگه داشت؟ بالا رو بخون!

خواستم اسمتو بذارم گل گفتم می پلاسی!
بذارم خورشید گفتم غروب می کنی!
بذارم ماه روزا تنها می مونم!
گذاشتم دماغ تا همیشه رو صورتم باشی!


این سیب، بهترین سیب، شکل سیب، سر سیب، کار سیب، گذاشتن سیب، یه سیب، آدم سیب، الافه سیب.
حالا سیب هارو حذف کن. از اول بخونش!

هر وقت پیشم نیستی دلم برات تنگ می شه!
هر وقت هم که پیشم هستی دلم برات تنگ می شه!
ای مردشورتو ببرن که بود و نبودت یکیه!

دوستت دارم. تو چی؟
خیلی میخوامت. تو چی؟
دوریت اذیتم میکنه. تو چی؟
بی تو میمیرم. تو چی ؟
.
.
.
.
.
من الکی گفتم. تو چی؟


اگه بپرسند بهترین، زیباترین، شجاع ترین، محبوب ترین، داناترین، عاقل ترین ادم کیه؟
انگشتمو به طرفت تو دراز می کنم و می گم این نمی تونه باشه!

سن خودتو ضرب در 777 کن بعد دوباره در عدد 13 ضرب کن عدد جالبی بدست می آید!


اگه فکر میکنی بی عرضه هستی؟
اگه فکر می کنی به درد هیچ کاری نمی خوری!
اگه فکر می کنی بی مصرف هستی!
به خدا درست فکر می کنی!

خوابی؟ بیداری؟ اگه خوابی چرابیداری؟
پس بیداری؟
اگه بیداری چراخوابی؟پس خوابی برو راحت باش!
فقط میخواستم ببینم خوابی یا بیدار!
حالاخوابی یا بیدار!

I-love بازدید : 221 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

شب من پنجره ای بی فردا

روز من قصه تنهایی ها

ماهی ام ماهی دور از دریا

هیچ کس با دل آواره من

لحظه ای همدم و همراه نبود

هیچ شهری به من سرگردان

در دروازه خود را نگشود

ابر دلتنگ پر از بارانم

پای من خسته از این رفتن بود

قصه ام قصه دل کندن بود

دل به هر کس که سپردم

راهش افسوس جدا از من بود

صخره نشود از باران

گریه هم عقده ما را نگشود

آخر قصه من مثل همه

گم شدن در نفس باد نبود

روح آواره من بعد از من

کولی در به در صحراهاست

میرود بی خبر از آخر راه

همچنان مثل همیشه تنهاست

I-love بازدید : 235 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد : «در کیسه ها چه داری». او می گوید (( شن )) .

مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد.amstory.mihanblog.com
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا.....
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.
یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی می گوید : دوچرخه!
بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند.
روزی جوانی جویای علم،نزد استاد دانشمند و با کمالاتی رفت و از او پرسید:من خیلی از مرگ می ترسم، نمی دانم چه کنم.من که زندگی خوبی دارم،کاری به کار کسی ندارم و دارم زندگی خودم را می کنم،چرا باید از این افکار رنج ببرم؟ استاد در جواب گفت:چه کسی به تو گفته است که تو داری زندگی می کنی ؟ جوان مدتی فکر کرد و گفت:چون زنده ام،نفس می کشم،راه می روم،تصمیم میگیرم و ... استاد ادامه داد و گفت:دقیقاً به همین دلایلی که می گویی زندگی نمی کنی،بلکه فقط زنده ای! علاییمی که تو از آن یاد می کنی،دلیل بر زنده بودن است،اما زنده بودن دلیل بر زندگی کردن نیست! جوان پرسید:پس چگونه باید زندگی کنم؟ از کجا بدانم که دارم زندگی می کنم یا فقط زنده ام ؟ استاد در پاسخ گفت:نعمت زندگی همانند چشمه ی نوری است که از درون،وجود تو را نورانی می کند.زمانی که تو از این منبع نورانی،زندگی دیگران را هم نورانی کردی و شمع امیدی در دلشان نورانی کردی و شمع امیدی در دلشان روشن نمودی،آن زمان است که با تقسیم نور دلت،به راستی زندگی می کنی؛اما کسی که تمام خوبیها،شادیها،ثروت ها و خوشبختی ها را برای خودش بخواهد و کسی را در آنها سهیم نسازد،در واقع مرده است.جوان به سخنان استادش گوش داد،اما هنوز جواب پرسشی برایش مبهم بود...چه کسی مرا در شادیها،خوبیها و ثروتش با خود شریک می سازد؟استاد از این پرسش لبخندی زد و ادامه داد:تا زمانی که آن چشمه ی نورانی در دل تو روشن است،تو احساس شادی و خوشحالی خواهی نمود.وقتی دل تو روشن است،تو دیگر احساس نیازی به نور نخواهی کرد؛چرا که تو خود منبع نوری؛پس آن زمان از مرگ بیمی نداشته باش؛چون همیشه زنده ای و زندگی خواهی کرد... .
I-love بازدید : 223 شنبه 23 آذر 1280 زمان : 0:11 نظرات (0)

تعداد صفحات : 62

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • چهارشنبه 11 بهمن 1402
  • پنجشنبه 29 فروردين 1392
  • دوشنبه 24 مهر 1391
  • سه شنبه 17 مرداد 1391
  • دوشنبه 16 مرداد 1391
  • سه شنبه 10 مرداد 1391
  • شنبه 31 تير 1391
  • پنجشنبه 29 تير 1391
  • چهارشنبه 28 تير 1391
  • سه شنبه 27 تير 1391
  • يکشنبه 18 تير 1391
  • جمعه 09 تير 1391
  • پنجشنبه 08 تير 1391
  • جمعه 26 خرداد 1391
  • پنجشنبه 25 خرداد 1391
  • جمعه 12 خرداد 1391
  • پنجشنبه 11 خرداد 1391
  • چهارشنبه 10 خرداد 1391
  • سه شنبه 09 خرداد 1391
  • دوشنبه 08 خرداد 1391
  • شنبه 06 خرداد 1391
  • جمعه 5 خرداد 1391
  • جمعه 05 خرداد 1391
  • پنجشنبه 4 خرداد 1391
  • پنجشنبه 04 خرداد 1391
  • جمعه 29 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391
  • يکشنبه 24 ارديبهشت 1391
  • جمعه 15 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391
  • پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391
  • شنبه 02 ارديبهشت 1391
  • شنبه 2 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 30 فروردين 1391
  • سه شنبه 29 فروردين 1391
  • دوشنبه 28 فروردين 1391
  • جمعه 18 فروردين 1391
  • چهارشنبه 16 فروردين 1391
  • جمعه 11 فروردين 1391
  • شنبه 05 فروردين 1391
  • سه شنبه 01 فروردين 1391
  • دوشنبه 29 اسفند 1390
  • 28 اسفند 1390
  • شنبه 27 اسفند 1390
  • جمعه 26 اسفند 1390
  • پنجشنبه 25 اسفند 1390
  • 24 اسفند 1390
  • چهارشنبه 24 اسفند 1390
  • دوشنبه 22 اسفند 1390
  • 21 اسفند 1390
  • جمعه 19 اسفند 1390
  • پنجشنبه 18 اسفند 1390
  • چهارشنبه 17 اسفند 1390
  • سه شنبه 16 اسفند 1390
  • دوشنبه 15 اسفند 1390
  • 14 اسفند 1390
  • 13 اسفند 1390
  • شنبه 13 اسفند 1390
  • شنبه 12 اسفند 1390
  • جمعه 12 اسفند 1390
  • پنجشنبه 11 اسفند 1390
  • چهارشنبه 10 اسفند 1390
  • سه شنبه 09 اسفند 1390
  • سه شنبه 9 اسفند 1390
  • 07 اسفند 1390
  • يکشنبه 7 اسفند 1390
  • شنبه 06 اسفند 1390
  • جمعه 05 اسفند 1390
  • پنجشنبه 04 اسفند 1390
  • 04 اسفند 1390
  • 03 اسفند 1390
  • چهارشنبه 03 اسفند 1390
  • سه شنبه 02 اسفند 1390
  • دوشنبه 01 اسفند 1390
  • 30 بهمن 1390
  • شنبه 29 بهمن 1390
  • جمعه 28 بهمن 1390
  • پنجشنبه 27 بهمن 1390
  • چهارشنبه 26 بهمن 1390
  • سه شنبه 25 بهمن 1390
  • 25 بهمن 1390
  • دوشنبه 24 بهمن 1390
  • دوشنبه 23 بهمن 1390
  • 23 بهمن 1390
  • 22 بهمن 1390
  • شنبه 22 بهمن 1390
  • جمعه 21 بهمن 1390
  • جمعه 20 بهمن 1390
  • پنجشنبه 20 بهمن 1390
  • چهارشنبه 19 بهمن 1390
  • سه شنبه 18 بهمن 1390
  • دوشنبه 17 بهمن 1390
  • دوشنبه 16 بهمن 1390
  • 16 بهمن 1390
  • شنبه 15 بهمن 1390
  • جمعه 14 بهمن 1390
  • پنجشنبه 13 بهمن 1390
  • چهارشنبه 12 بهمن 1390
  • سه شنبه 11 بهمن 1390
  • دوشنبه 10 بهمن 1390
  • 09 بهمن 1390
  • شنبه 08 بهمن 1390
  • شنبه 07 بهمن 1390
  • پنجشنبه 06 بهمن 1390
  • چهارشنبه 5 بهمن 1390
  • چهارشنبه 05 بهمن 1390
  • سه شنبه 04 بهمن 1390
  • دوشنبه 03 بهمن 1390
  • يکشنبه 2 بهمن 1390
  • 02 بهمن 1390
  • شنبه 01 بهمن 1390
  • شنبه 1 بهمن 1390
  • جمعه 30 دی 1390
  • پنجشنبه 29 دی 1390
  • چهارشنبه 28 دی 1390
  • سه شنبه 27 دی 1390
  • دوشنبه 26 دی 1390
  • 25 دی 1390
  • يکشنبه 25 دی 1390
  • چهارشنبه 21 دی 1390
  • سه شنبه 13 دی 1390
  • جمعه 9 دی 1390
  • پنجشنبه 08 دی 1390
  • سه شنبه 6 دی 1390
  • يکشنبه 4 دی 1390
  • شنبه 3 دی 1390
  • جمعه 02 دی 1390
  • جمعه 01 دی 1390
  • پنجشنبه 01 دی 1390
  • چهارشنبه 30 آذر 1390
  • يکشنبه 27 آذر 1390
  • جمعه 25 آذر 1390
  • پنجشنبه 24 آذر 1390
  • سه شنبه 22 آذر 1390
  • پنجشنبه 17 آذر 1390
  • دوشنبه 14 آذر 1390
  • يکشنبه 13 آذر 1390
  • شنبه 12 آذر 1390
  • جمعه 11 آذر 1390
  • يکشنبه 6 آذر 1390
  • شنبه 5 آذر 1390
  • چهارشنبه 25 آبان 1390
  • سه شنبه 24 آبان 1390
  • چهارشنبه 18 آبان 1390
  • دوشنبه 9 آبان 1390
  • جمعه 06 آبان 1390
  • پنجشنبه 5 آبان 1390
  • سه شنبه 19 مهر 1390
  • دوشنبه 18 مهر 1390
  • يکشنبه 17 مهر 1390
  • چهارشنبه 13 مهر 1390
  • پنجشنبه 17 شهريور 1390
  • سه شنبه 15 شهريور 1390
  • پنجشنبه 27 مرداد 1390
  • يکشنبه 16 مرداد 1390
  • جمعه 14 مرداد 1390
  • سه شنبه 11 مرداد 1390
  • يکشنبه 9 مرداد 1390
  • شنبه 8 مرداد 1390
  • سه شنبه 4 مرداد 1390
  • پنجشنبه 30 تير 1390
  • سه شنبه 28 تير 1390
  • يکشنبه 26 تير 1390
  • شنبه 25 تير 1390
  • پنجشنبه 23 تير 1390
  • دوشنبه 13 تير 1390
  • شنبه 11 تير 1390
  • جمعه 10 تير 1390
  • جمعه 6 خرداد 1390
  • دوشنبه 12 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 11 ارديبهشت 1390
  • شنبه 10 ارديبهشت 1390
  • جمعه 9 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 6 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 5 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 4 ارديبهشت 1390
  • جمعه 2 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 1 ارديبهشت 1390
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1859
  • کل نظرات : 44
  • افراد آنلاین : 27
  • تعداد اعضا : 89
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 227
  • بازدید امروز : 496
  • باردید دیروز : 4,648
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 496
  • بازدید ماه : 112,717
  • بازدید سال : 770,813
  • بازدید کلی : 3,069,669